نگاهم می کنی و خنده هایت بوی شر دارد
اگر چه عشق شیرین است با خود دردسر دارد
تمام نظم آبادی به چشمانت گره خورده است
بگو از شیطنتهای ملیح اش دست بر دارد
دلم قدس است در چنگال اسرائیل و چشمانت
اسیر و کشته و جانباز و مفقود الاثر دارد
لبت قندفریمان،پیکرت الماس گیسو زر
پری هستی کجا اینقدر زیبایی بشر دارد
نگاهت رو به من قلبت به سمت دیگری مایل
شبیه سرزمینی که دوتا شاه قدر دارد
تو دائم می دهی زجرم و من در کار دل مانده
که هرکس زخم کاری تر نشانده دوست تر دارد
پر از حرفم پناهی نیست مولانا چه خوش گفتی
"دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد"
#محمدجواد_منوچهری
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 7
امیر عاجلو 03 امرداد 1400 09:38
سلام ودرود
محمدجواد منوچهری 04 امرداد 1400 05:33
عرض ادب و احترام
سپاسگزارم
طارق خراسانی 04 امرداد 1400 09:31
سلام و درود بر رفیق شفیق ناپیدا
دلم قدس است در چنگالِ اسرائیلِ چشمانت
اسیر و کشته و جانباز و مفقود الاثر دارد
عجب غزل دلچسبی
لذت بردم
در پناه خدا
محمدجواد منوچهری 04 امرداد 1400 10:59
سلام و عرض ارادت استاد طارق عزیز
سپاس از لطفتون
طارق خراسانی 04 امرداد 1400 09:38
سلام مجدد
همانکه شما سروده ایدبهتر است چون در مصرع دوم خطابش به چشم نگار است
دلم قدس است در چنگال اسرائیل و چشمانت
اسیر و کشته و جانباز و مفقود الاثر دارد
اما اگر بتوانید اسراییلِ چشمانت را بیاورید و مصرع دوم را هم طوری بسرایید که مشکلی پیش نیاید بیت الغزل خواهد شد.
محمدجواد منوچهری 04 امرداد 1400 11:02
اردتمندم استادجان
مگر الان پیچیدگی معنایی دارد؟
محسن جوزچی 07 امرداد 1400 00:43
درود بیکران جناب منوچهری ،افرین بر اندیشه زلال تان