کسی در قیژک کولی یادش می آید لیوان های نشکن را؟؟؟
وقتی سرشک غم و شادی به ابتذال کشیده میشود
و خراسانی خورشیدمشرق میدزدد
و تمام گندمکارها جوکار میشوند
از اسب سرم تهیه میکنندبدون کشیدن ماشه
و خنده ی تیرباران آب دهن را هدیت خود ساخته اند
. کرباس را از کدامین بند رخت
پشت بام می آویزند!!! هی هی فصلها را در مریخ جستجو نکن
صف نانوایی دیگر شلوغ نیست
آه لیوانهای نشکن
مستراح داخل حیاط و آن نقطه پرگارین
نق نق فاتح در آبریزگاه تعفن
جاذب و نیکواست
برای راحتی ی مزاج ستاره دنباله دار به باغ معروف میرود
این راه سعادت است همه مبارزین لیان شامپو هستند بیچاره مرتضی
قسمت آخر اوشین را ندید اوردز کرد گویی نمیتوانست بد باشد
رودل کبودی کرده بود.
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5