حوّّا' که شدی،هر که برای تو، مرا کشت
'آدم' نشده...هول و ولای تو مرا کشت
من خیر سرم، این همه درد تو نگشتم
تا اینکه شبی حرف دوای تو مرا کشت
شرمنده از آن روز، که هر رهگذر عشق
با حیّ عَلیٰ، حیّ علای تو مرا کشت
هرکس گذرش خورده بجادوی نگاهت
فهمیده چرا شرم و حیای تو مرا کشت
جایی که تویی بانی این شعر و غزل ها
حق داشتم ار حشو و هجایتو مرا کشت
من سر بهجنون داده ی لبخند تو بودم
سرمست خدایی که بجای تو مرا کشت
سر مستم اگر بسته به احساس تو هستم
آخر به شبی موی رهای تو مرا کشت
یکشب به قرنطینه ی تو هر که در افتاد
فهمیده که این عشق، بپای تو مرا کشت
#علی_سلطانی_نژاد
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 29 خرداد 1400 00:13
کاویان هایل مقدم 29 خرداد 1400 12:41
زنده باد جناب سلطانی نژاد
شوری به پا کردید