قسمت من اگر از کلّ جهانی، کافی ست
مست عشق تو نبودن، ته بیانصافیست
منکه هر حمد نمازم، شده شکرانه ی تو
غیر ازآن هرچه کنم، در نظرم علافی ست
چه جهانیست کنار تو بسر بردن و عشق
کنج آغوش تو در مرکز این جغرافی ست
واژه های غزلم دست به سینه شده اند
همه دانند نباشی، غزلم حرِافی ست
منکه چون آینه،، با چشم تو صادق بودم
گر چه تنهایی من، ما حاصل شفافی ست
دیر فهمیده ام الهام قلم در شعرم
چشم های تو نباشد، ته مُهمَل بافی ست
عشق، یعنی همه اعضاء تنم، حرف تو بود
در جهانی که دل خلق،پر از ناصافی ست
✍️علی سلطانینژاد
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 8
امیر عاجلو 12 اردیبهشت 1400 23:14
.مانا باشید و شاعر
کاظم قادری 13 اردیبهشت 1400 00:04
سلام ودرود غزلتان به زیبایی آینه در نمایش استعداد وذوقتان است وچه زیبا سروده اید مرحبا من جز قافیه علافی که به نظرم کمی نازیبایی داره مابقی قوافی وغزلتون رو به زیبایی می ستایم
اکرم بهرامچی 13 اردیبهشت 1400 01:05
کیوان هایلی 13 اردیبهشت 1400 09:44
درودها بر شما
زیبا سرودید
محمد علی رضا پور 13 اردیبهشت 1400 09:47
سلام و درود و احسنت بر شما
کاویان هایل مقدم 13 اردیبهشت 1400 10:05
باغ اندیشه و احساستان همیشه اینچنین پرگل
منصور آفرید 13 اردیبهشت 1400 14:22
درودتان باد
غزلی نو و بسیار دلنشین
علی مزینانی عسکری 13 اردیبهشت 1400 14:27
درود برشما
بسیار زیباست
دستمریزاد