که مجال اگر بود
کنار تو میخفتم و آبستن زمان را
به فراغت میسپردیم
و چنان میفشردمت
که شیشه شیشه غم بشکند از جوارحت
بخندیم
مست کنیم
و بوی تنت خیابان را ببرد
که مجال اگر بود
بغل بغل اقاقی
از پیرهنت برمیداشتم
و در گلدان پیرهنم میگذاشتم
که گنجشک از حنجره ات بیرون میکشیدم
و درد را
کاش در دهان تو غرق میشدم
به زبان کوچکت میآویختم
وتا همیشه لال میماندم
که سلام اگر بودم
هرروز بر دهانت میافتادم
و از توک زبانت سر میخوردم
که جواب اگر بودم
بوسه میشدم
مجال
مجال
آه از این نقطه
آه از این محال
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 3
منوچهر منوچهری(بیدل) 03 بهمن 1394 17:03
سلام بسیار زیبا ممنونم عالیست
علیرضا خسروی 06 بهمن 1394 09:11
درود
مسعود احمدی 07 بهمن 1394 23:20
درود بر شما