محـرمِ اسـرارِ من دیـشب فقـط دیوار بود
کـاش جـای گـوش کردن بـر سرم آوار بود
.
از گلیمت پـا فـراتر بـرده ای...یادش بخیر
آن اوایل آرزویـت لحـظه ای دیـدار بود
.
هر چقدر از بودنت من غرق در شادی شدم
رفـتنِ یکبـاره ات امـا تـأسـف بار بود
.
من همیشه عکس زیبای تو را بوسیده ام
در عوض توی اتاقت عکس او بسیار بود
.
گرچه شیرین است لب هایت ولی این را بدان
خنده ی تلخت برایـم حکــمِ زهر مار بود
.
ای که در ظاهر مسلمان میزند سیمای تو
باطـنت امــا شبیـه لشکـر کفـار بود
.
خوب شد از هم جدا ماندیم و رفتی بی خبر
داستـانِ عشـقِ مـا بی مـزه و کشدار بود
.
تو همان هستی که بودی ، زود باور کردنت
بــاز تقصیــرِ خیـــالِ خــامِ لاکردار بود
.
در ته قصـه زلیخـا همسـرِ یوسف شد و
این وسط قلبی شکسته سهم پوتیفار بود
.
علیرضا آرین مهر
تعداد آرا : 5 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 01 مهر 1399 09:54
درود و سلام موفق و مانا باشید
امیر عاجلو 01 مهر 1399 09:54
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
معین حجت 01 مهر 1399 11:43
غزلی دلنشین و فاخر ، دست مریزاد بزرگوار
کرم عرب عامری 01 مهر 1399 14:15
درودها گرامی
رضا زمانیان قوژدی 02 مهر 1399 05:35
درودها استاد آرین مهر عزیز
عاشقانه ای زیبا و حکایتی تلخ از عشقی مثلثی!
با اینکه می دانم این فقط شعر است و واقعیت ندارد ولی باز هم می پرسم؛
آخه چرا؟؟؟!!
اگر عاشق خودخواه نباشد و خودش را جای محبوبش بگذارد، از او گلایه نمی کند که چرا دیگری را دوست می دارد.
مگر او حق عاشق شدن ندارد؟!
البته زمانی هست که پیمانی، پیوندی، رابطه ای چیزی وجود دارد که خب این می شود بی وفایی و خیانت و ...مستوجب
هر عتاب و خطاب هست اما...
ببخشید.شعرتان آنقدر روان و زیبا سروده شده که بی اختیار
لب به سخن گشودم.
بتمرگ گرم
لذت بردم
عباس ذوالفقاری 03 مهر 1399 18:41
سلام...خوبید؟ جالب و با سوژه ای تکراری ولی بیانی جدید..فقط جسارتا به نظرم وقتی دایره کلمات دیوار و اوار و بسیار و...
است گنجاندن کلماتی چون زهر مار و کشدار شعر را به دوگانگی زبان میرساند...ببخشید حقیر رو