توت گس !
دانم آن لبانِ تو طعم توتِ گس دارد
من لبم زلبهایت بوسه ای هوس دارد
ای عروس دریایی؛ گر شبی برم آیی
می فشارمت درخود؛ سینه تا نفس دارد
برق چشم تو گیراست ؛ همچو شعر من شیواست
گویی آن دو الماست حالتِ قبس دارد
هان چه شد ؟ گریزانی می رمی نمی مانی ؟
چشم همچو آهویت وحشت از چه کس دارد
هان بگو چرا دیگر ؟ با دلم نمی جوشی
با من این سخن هایت نیش خار و خس دارد
من دلم چو پاییز است ؛ قصه ام غم انگیز است
این دلم محبت را از تو ملتمس دارد
کاروانِ عمر ما بگذرد از این صحرا
بشنو این نوای اوست ؛ ناله چون جرس دارد
سهمم از تو جز غم چیست؟ بین ما تفاهم نیست
سیل ماتمم اینک وسعتِ ارس دارد
آه من؛ همه سرد است ؛ نغمه ام پراز درد است
این جهان به چشم من ؛ طرحی از قفس دارد
آرزوی لبهایت مانده روی لبهایم
گرچه آن لبانِ تو ُ؛ طعم توتِ گس دارد
غزل از : مجید شفق
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
حبیب رضایی رازلیقی 20 اردیبهشت 1397 02:44
سلام استاد شفق عزیز بسیار عالی بود دست مریزاد
دل مریزاد
شعری شایسته عالی
حبیب اله نبی اللهی 21 اردیبهشت 1397 00:34
درود استاد بسیار تحسین برانگیز