تاب وتب !
دوست دارم ببوسم لبت را
بو کنم گیسوی چون شبت را
چون پلنگ گرسنه بگیرم
زیر دندان خود غبغت را
سر گذارم بر آن سینه ی گرم
حس کنم لطف تاب و تبت را
با سر انگشت لرزان رُبایم
آن دو نارنج چون کوکبت را
با تو مطلوب خود را بگویم
وز لبت بشنوم مطلبت را
تا بدین تو ایمان بیارم
عرضه کن مذهب و مشربت را
من نو آموز عشقم به رویم
وا کن آخر درِ مکتبت را
پا به پای تو می آیم ؛ امّا
یک کم آهسته ران مرکبت را
یا مزن بوسه ای بر لبانم
یا مگیر از لبانم لبت را
چاره کن زان دو مینای سینه
درد دلبند لا مذهبت را
مجید شفق
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5