نگاهش روی به زرتشت بود
پندار و گفتار و کردار نیک
به دنبال روزی اصیل می گشت
در ورای مدارهای الکترونیک
در خاطراتش می زد جَست
واگنر و اپرای ندیمه های اودین
گویی بدون سالومه هرگز
نمی گذاشت سر بر روی بالین
می اندیشید به فردا و انسان
در روزهای بسیار سخت بیماری
زندگی را کرده بود باور
نه در رویا ، در فعلی اختیاری
انگاره ها فرو میریخت
در قلب وسیعی که میکرد دَرد
گوئی انسان می یافت تجلی
در هویتی با نام اَبَر مَرد
آموخته بود از مکتب حافظ
پیاله گیر که عمر عزیز بی بدل است
رخنه کرده بود در همه جانش
ولی اجل به رهِ عُمر رهزن عمل است
در طوفانِ مغزی خسته
در هوایی که می شد زیست
باور کرد در تنهایی مردن را
روزی که نیچه گریست
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 24 امرداد 1399 21:00
درود و سلام موفق و مانا باشید
کرم عرب عامری 24 امرداد 1399 22:05
درودها عزیز درودها
علی معصومی 24 امرداد 1399 22:20
درود بر شما
ارجمند
و احسنت
◇◇◇◇