زخمی تو بر قلبم زدی ،دگر دوا نخواهم ش
از چشم مست دگران،دگر شفا نخواهم ش
بگذر از این حرفهای پوچ،عشقی ندارم در دلم
من از نسیب دیگران،دگر وفا نخواهم ش
هرگزندیدم اینچنین،نارو زدن بر یار خویش
از بحر قلب عاشقم، دگر جفا نخواهم ش
تو می روی از ذهن من،به سختی خاطره ت
از آن نگاه بی وفا،دگر صفا نخواهم ش
برو، بروکه بی تو من از این، تنهای خود عاجزم
در عجز و ناتوانیم، من از خدا نخواهم ش
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5