دَستانند به تآراج بران ِ سَرو ها ی خوُش سیَرَت،
زَرد رویآن را نَچینند
زیرا زیر پای صدایِ پاییز آفرینانند
سکوتِ خوانآ، مرگ را به وزن می کِشد-
وَ کیست ناگزیر رَوندهِ در سُکوت
سُکوتی ژَرف، خَمیدهِ بر تآک هایی سَر بر زمین کِشیده.
تآک دارانند
بُرنده دست دآرانی در قتلِ ثَمرات .
عَجیب تآکستان، بین!
به غآرت نرفتگآن نیز
خُشکیدهِ رگها را تَداعی.
چَند نِشسته، بر سآحلِ پشیمانی
غُرور شِکنانی که ِ غرور خود می شِکنندوُ پآی در دآمان اندوه ,
نه باد بانی ، نه پارو زنی،
درود بر قایق کوچک .
سُکوتِ خوآنا َ مرگ را به وَزن می کِشد
وَ کیست نآگزیر رَونده در سکوت.
سکوتی ژرف،
خمیده برتآک های سر بر زمین کشیده
سکوت خوآنا ، مرگ را به وزن می کشد
وَ باج،
تآراج را
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 01 خرداد 1400 00:15
سلام ودرود
کاویان هایل مقدم 01 خرداد 1400 08:56
محمد خوش بین 02 خرداد 1400 08:45
سلام و درود
بسیار عالی