« مِی پیمانه »
خداوندا منم دیوانه ی تو
ولـی نیستـم بیگانه ی تو
زِ شیطان فطرتان ، دور گشتم
شیاطین فطرتـس، بیگانه ی تو
خداوندا تو را من می پرستم
پرستش می بُوَد عنوانه ی1 تو
مرا با دوستانت دوستی ها است
منم دشمن به هر بیگانه ی تو
در این راه و روش سودم چه باشد
نـجویم گـر ره انسانـی تو
خداوندا مـرا پروردگاری
نمی باشم مگر من بنده ی تو
مرا کاشانه2 گـر می بُد نـدانم
که آوردم در این کاشانه ی تو
به هر ویرانه ام منزل بدادی
قناعت3 کردم از ویرانه ی تو
تو دانی خانه ام اول کجا بود
نمی باشم مگر در خانه ی تو
مرا از خانه ات ، بیرون بـرانی
کجا باشد بـرون خانه ی تو
اگر صد دانه در رزقـم فزودی
یکایک می شمارم دانه ی تو
اگر افسانه در گوشم بخواندی
قناعت کردم از افسانه ی تو
چرا شمع رُخت ، از من بپوشی
مگر من نیستم ، پروانه ی تو
غبار غم نـشسته بـر دل من
زیادس غم در این غمخانه ی تو
ترحم گر نمودی طول عمرم
منم بودم پـی شکرانه ی تو
گر از پیمانه مِـی دادی حسن را
غنی شد ، از مِـی پیمانه ی تو
٭٭٭
1- نشان- طریقه 2-خانه- رواق 3- خرسندی
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 12 شهریور 1400 12:24
حسن مصطفایی دهنوی 13 شهریور 1400 07:20
درود ها
علی معصومی 12 شهریور 1400 19:15
سلام
خداوتد رحمت کند این مرد بزرگ را
ولیکن نیستم بیگانه تو
حسن مصطفایی دهنوی 13 شهریور 1400 07:20
سلام و درود استاد
سپاس از حضور پر مهرتان
سربلند و پاینده باشید
الهی آمین