هـر آدمـی که ظلم نـمی بوده بـر سـرش
هـر کـه بـبیند آن ، بـشود ظلـم باورش
گوینـد که آدمـی به برادر نکرده ظلـم
یوسف که ظلـم تلـخ بـدید از بـرادرش
٭٭٭
یوسف اگر جـفایـی کشیـد از برادرش
لطـف خـدا بـه چـاه بیامـد بـرابـرش
یوسف به قعـر چـاه تحمّـل نـمود و صبـر
فیـض خـدا کـه صبـر بیـاورد خاطـرش
٭٭٭
گر عمـر من و چرخ کهن سرنگون شـود
نایـد خـدا به چشـم ،که بر من عیان شـود
علـم خـدا زِ روز ازل بوده است و هست
تا ایـن بشـر زِ علـم خـدا امتحـان شـود
٭٭٭
گر عمـر من و کل جهـان واژگون شـود
نتـوان خـدا بـبینـم و از من نهــان شـود
بـر من که چاره نیست بر آن دیـدن خــدا
جز آنکه ذکر و نام وی ام بر زبان شـود
٭٭٭
آن ستارات و سمـاوات که ظاهـر بنمـود
چشـم این آدمیـان را پی دیـدش بـگشـود
درک آدم نـتوانـد کـه چنیــن کار کنــد
حکمت حق بُـوَد این کار بیارد به وجـود
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 03 خرداد 1401 11:06
درود بزرگوار ا
حسن مصطفایی دهنوی 05 خرداد 1401 07:24
سلام و درود
سپاس از حضور پر مهرتان
سربلند و پاینده باشید
خداوند شاعر را رحمت فرماید الهی آمین