نصیحتی کنم ات ، ای بـرادرا بِـپسنـد
که مرگ در پس این گردنت نهاده کمند
برای مرگ بنـی آدمی تفاوت نیست
چه سوی کلبه بمیرد ، چه سوی کاخ بلند
٭٭٭
هـزار مـرد هنرور فتاده انـد به کمنـد
چه لاغر و چه ضعیف و چه نیرومنـد
تو این نظام مُدلّل مگر نـمی بینـی
که جمله آدمـی از مرگ دیدند گزنـد
٭٭٭
طراز کار هـر آدم به این دهـر دنـی بسته
تورابا درد می کوبدکه باشد پیکرت خسته
نظام کار دنیایش از آن اول چنین مـی بود
که هر سنگی زِ کوه آیـد بیاید بر در بسته
٭٭٭
خدای ما در این دنیاخودش باشد نگهبانش
نظر دارد زِ لطف خود بر این کلیه انسانش
تو ای آدم بماندی ، در هوا و باد و بارانش
کثافتهای دنیا را بشوید آن باد و بارانش
٭٭٭
هـر آنکـس در ره شیـطان رهــا شــد
زِ راه دیـن و ایمــانـــش ســوا شــد
هــر آن فــردی در آن ره بیشتــر رفــت
بـه پـیــش اهــل حــق آن بـی حیــا شــد
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 03 خرداد 1401 10:49
!درود
حسن مصطفایی دهنوی 05 خرداد 1401 07:24
سلام و درود
سپاس از حضور پر مهرتان
سربلند و پاینده باشید
خداوند شاعر را رحمت فرماید الهی آمین