بهـار مـا نمی آید در این اوضاع یخبندان
به کام ما بـُوَد زهری همه اینها در این قندان
خداوندا صراطت کو در این دنیا نمی باشد
همه افتاده اند از پای دراین راهت و پابندان
٭٭٭
برادر جان دراین دنیا نشد این کام ما خندان
برای اینکه این دنیا بشد از بهر مـا زنـدان
به دنیا هر چه گردیدم خدا ظاهر نمی دیدم
خدا حرفش بُوَدظاهرولی جسمش بود پنهان
٭٭٭
خدایا از خوش دنیا لب من کی بشد خندان
ولی درراه امرت شد مداوم چشم من گریان
به پاس امـر ونهی تو نکوکاری عمل کردم
ولی کار بد اندیشان نشد از چشم من پنهان
٭٭٭
خداوندا چه می جوید زِ سویَت آدم گریان
چه سودی می توان جوید دراین دنیا ودوران
هرآن کار نکویی را من ازامرت عمل کردم
چرا از خشم بدکاران بشد این سینه ام بریان
٭٭٭
حسن درراه حق باید ازاین دنیا شوی عُریان
تجملّهای دنیایی نمی خواهند در این میدان
به عیش و نوش این دنیا هرآنکس معتقد بود
زِپای خود فرو رفته، به سلولهای این زندان
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 08 تیر 1401 10:27
درود بر شما
حسن مصطفایی دهنوی 09 تیر 1401 07:45
سلام و درود
سپاس از حضور پر مهرتان
سربلند و پاینده باشید
خداوند شاعر را رحمت فرماید الهی آمین
علی آقا اخوان ملایری 09 تیر 1401 11:28
درودها بر شما استاد و شاعر ارجمند
عالیست
حسن مصطفایی دهنوی 12 تیر 1401 07:46
ازنگاه پرلطف ومحبت شما شاعر واستادگرامی
کمال تشکر را دارم
وجود بابرکتان در پناه حق باشد
خداوند شاعر را رحمت فرماید الهی آمین