آنکس که بتازد به ره حـرص ، فنا شد
آن فکر خودش بود کـجا قابل ما شد
بر عـشق و هوسبازی دنیا ،کس اگر بود
تا عشق مرا دید ، از آن عشق جدا شد
٭٭٭
هر فرد جفاکار ، که کارش به خطا شد
آن کار خطا کرد که بی شرم و حیا شد
هر کس به ره و راه حقیقت اثری داشت
درُمـلک حقیقت به یقین مَحرم ما شد
٭٭٭
هر فرد تبهکـار که بی مـهر و وفا شد
بر فرد درستکار ،که پـُر جور و جفا شد
یارب چه توانم کـنم از جـور و جفـاها
بَس بر حَسن امروز ، زِ خلق تو جفا شد
٭٭٭
حیران شدم از گردش چرخ کهن تو
َوز سـفـره انـعـام به دنـیا پـَهـَن تو
دیگر نبرم لذتی از سفره عـامـت
از نعمت این سفره و دشت ودَمن تو
٭٭٭
من در ره حیرت ز قضـا و قـدر تو
تشبیه و مَثـَل می زنم از پا و سر تو
جزء نام تو واضح بر من چیز دیگر نیست
واضح نگرم گردش شمس و قمر تو
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 29 تیر 1401 10:07
لطیف و دلنشین
حسن مصطفایی دهنوی 30 تیر 1401 08:09
سلام و درود
سپاس از حضور پر مهرتان
سربلند و پاینده باشید
خداوند شاعر را رحمت فرماید الهی آمین