آنچه در مذهب رندان به نظر می رسدم
با تکامل به سوی علم و ادب می بردم
تا نسیم ادب از مذهب آنهـا بِـوَزد
همچنان مُشک خُتن روی بدن می وزدم
٭٭٭
آدم از این جهان به کجا می توان شود
جز آنکه آخرش زِ جهان ناتوان شود
گر عمر خود به مصرف امر خدا نمود
بتواند آن به باغ بهشت و جنان شود
٭٭٭
عارفی را گفتم آیا این دعایم چون شود
گفت می باید دعا از هر دغل عریان شود
نیمه شب تیر دعایت بر هدف آید فرود
همچو تیری کز کمانی بر هدف پرّان شود
٭٭٭
فقان زِ گردش دینا و گرگ عالَم پیـر
هر آنکسی که نفس زد شود به مرگ اسیر
تفاوتـی نکنـد بهـر آدمـی مرگش
چه روی خاک بمیردچه روی تخت وسریر
٭٭٭
آدم اگر نترسد از ضجر تلخ مرگـش
می بینـد آخر عمر تلخـی مرگ زهرش
ای دوستان بترسید از مرگ و تلخی مرگ
تا از خدا نـبینید تلخی و ضجر و قهرش
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 11 امرداد 1401 19:46
لطیف و دلنشین
حسن مصطفایی دهنوی 13 امرداد 1401 08:18
درود ها
نظر لطف شماست
سربلند و پیروز باشید
حافظ کریمی 11 امرداد 1401 22:57
درود هااااا
حسن مصطفایی دهنوی 13 امرداد 1401 08:18
سلام و درود استاد
سپاس از حضور پر مهرتان
سربلند و پاینده باشید
خداوند شاعر را رحمت فرماید الهی آمین