ما غافل از آن فرد خـداونـد مُبین ایم
بیهوده بر آن دیدن جسمش به کمین ایم
در ما بصر دیدن جسمی زِ خدا نیست
بینـا به همین گردش دنیا و زمین ایم
٭٭٭
نام تو شنیدیـم ، به نامت گرویدیـم
با نام تو ، در راه تو بسیار دویدیـم
از هر که شنیدیم بگفتند که خدا هست
زآن روز نَـبود تو ، زِ کس ما نشنیدیم
٭٭٭
تا در ولای عشق تو من دل نهاده ام
غش و دغل ندارم ، آن لوح ساده ام
آن شعشع لطافت حُسنـت به من رسید
بر شوق حُسن توست دل از دست داده ام
٭٭٭
بر آن مِـی صفـای تـو محتاج باده ام
مـِی صاف کُن ، که من بَرَت از پا فتاده ام
تزویر و حیله بازی خود رانده شد زِ من
پـُر کن سبوی من که به عذر ایستاده ام
٭٭٭
مِی خور که شیخ خرقه وتسبیح بهرخویش
بر سود خود به راه دغل می روند پیش
نازم بر آن قبـای رنـدان حق پرست
حق هر قبا بُـرید ، همان بود مشتریش
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 18 امرداد 1401 13:17
.مانا باشید و شاعر
حسن مصطفایی دهنوی 23 امرداد 1401 06:44
سلام و درود استاد
سپاس از حضور پر مهرتان
سربلند و پاینده باشید
خداوند شاعر را رحمت فرماید الهی آمین