جانا دیگر چه می طلبـی از نـعیم دهـر
خوردی نعیم دهـر فراوان زِ آب بحر
انعام دهـر ای حسن آخـر همین بُـوَد
گاهی زِ شربتش خوری ، گاهیم زِ زهر
٭٭٭
گفتـم که من خدا بـشناسم زِ راه علم
دیدم نبود طاقت و صبر و توان و حلم
گفتی به من ، اگر تو خودت را شناختی
وانگه توان مـرا بـشناسی زِ راه علم
٭٭٭
در دایره ی حکمت هر چند که گردیدم
از گردش کارخود صد حکمت حق دیدم
دیدم که همین حکمت ازحکمت حق باشد
تا حکمت حق دیدم بسیـار پسندیدم
٭٭٭
من تا غضبت دیدم ، فهمیدم و ترسیـدم
دیدم که زِ لطف تو من دورم و نامیدم
دیدم تو توانایـی ، بودم به امیـد تو
بر گرد خطای خود دیگر که نگردیدم
٭٭٭
در کار هوسبـازی گردیدم و رنجیدم
یاد از غضبت کردم بسیـار بـلرزیدم
دیدم که تو خلّاقی ، فانیـم توان سازی
با زشتـی کار خود از شرم به گرییدم
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 06 شهریور 1401 09:52
درود بر شما
حسن مصطفایی دهنوی 11 شهریور 1401 08:01
درود ها
نظر لطف شماست
سربلند و پیروز باشید
خداوند شاعر را رحمت فرماید ، الهی امین
حافظ کریمی 07 شهریور 1401 04:12
درودهاااا
خدایش بیامرزد و با علی و اولاد علی محشور فرماید
حسن مصطفایی دهنوی 11 شهریور 1401 08:01
درود ها استاد
نظر لطف شماست
سربلند و پیروز باشید
خداوند شاعر را رحمت فرماید ، الهی امین