زِ یک دل زنده پرسیدم،چرا دنیا رها کردی
بگفتا ، بهـر من دنیـا اجل آرَد به پیگردی
نظام و مُلک دنیا را نمی شاید به دست آرَم
نظامش می نهد هر دَم،به روی درد من دردی
٭٭٭
برادر راستیِ ره رو،که آرامش توان جویی
که آرامش رهی دارد،به نیکویی و خوش خویی
بیا جانا زِ من بشنو ،به مردم بد مگو زنهار
نصیحت کُن براین مردم،برون از راه بدگویی
٭٭٭
در مکان زندگی نشناختی ،یارت که بـود
همچو یک طفلی که نشناسی،پرستارت که بود
طفل در گهواره نـشناسد، پرستار خـودش
خود چو آن طفلی و نشناسی نگهدارت که بود
٭٭٭
افرادانسان بشنوید،حق تابع انسان که نیست
حق بهرمافرمان دهدازمابه حق فرمان که نیست
کار بنی آدم بود،شیطان در آن شرکت کنـد
صدکار آدمها بود،بی شرکت شیطان که نیست
٭٭٭
صنعت صوت خدایی که محبت به من است
این حقیقت نگری بین که مرا زآن سخن است
این چنین گر نبود صوت صدایم زِ کجاست
جای این صوت و صدا جای تشکر زِ من است
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 25 آذر 1401 14:15
سلام ودرود
حسن مصطفایی دهنوی 10 اردیبهشت 1402 07:20
درود ها
لطف دارید
پاینده باشید