حمایـت بهـر عفّت می کنـم من
رهـا خلقـی زِ خفّت می کنـم من
اگـر خلقـی شدن پاکیـزه عفّـت
رهاشـان از مذلّت می کنـم من
٭٭٭
به پاس دین ، خدمـت می کنـم من
که سر در خاک غربت می نهم من
من اینجـا در وطن آسوده باشـم
که همّـت بر قیامـت می کنـم من
٭٭٭
زِ دنیـا پَـر بگردید این گل من
بـریـزد بلـکه پَـر سنبـل من
زبان سوسـن اَر بلبل بـدانـد
زبانـش بستـه شـد این بلبل من
٭٭٭
بـه دنیـا تا بـدادی منـزل من
نهـادی عشـق دنیـا بـر دل من
دلـم آلـوده شـد از رنج دنیـا
عجـب تعمیـر کـردی منـزل من
٭٭٭
از این دنیـا چه باشـد حاصـل من
بسـازن خشت دنیـا از گِل من
در این محفل که خاکم می برد باد
توان آرَد به خاکـت محفـل من
٭٭٭
نسیم گلشن زنده یاد حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 28 آذر 1401 18:04
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
حسن مصطفایی دهنوی 02 دی 1401 07:44
ازنگاه پرلطف ومحبت شما شاعر واستادگرامی
کمال تشکر را دارم
وجود بابرکتان در پناه حق باشد
خداوند شاعر را رحمت فرماید الهی آمین