« زنجیر هوس »
ای دل آن عمر گرانمایه که بگذشت،چه تدبیر نشد
هر چه خوردیم و بدیدیم ، نظرت سیر نشد
رتبه ی آدمیت ، کس نـکند صرف هوس
کار دانش نَـبُود ، این ره تدبیر نشد
رتبه ی آدمیت ، صرف نمودن به هوس
اینکه سودای زیان است ، ره تدبیر نشد
پیروان هوس دور جهان ، هـر چه بُدنـد
ما ندیدیم در این راه،کسی رفته و دلگیر نشد
پیرو راه هوس،از خودش این نکته بگفت :
گوی نیکی برد آن کس،که هوس گیر نشد
هر که زنجیر هوس را ، نـنهد گردن خویش
روحـش آزاد بُوَد ، بسته ی زنجیر نشد
هر چه بُد دهـر سرازیر ، فـرو بُـرد به خاک
عجب آن است ، که این دهر سرازیر نشد
همه را دهر سرازیر کرد و بکوبید زمین
عجب اینجا است ،خود این دهر سرازیر نشد
ای حسن ، آن هوس خام که بُد در سر تو
جسم تو پیـر شد و آن هوسَـت پیـر نشد
٭٭٭
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5