میهنم! زخم کهنه ای داری
کهنه دردی به سینه ای داری
زخمی از دوستان تورانی
زخمی از تازیان ایرانی
زخمی از دشمنان دوست نما
زخمی از دوستان دشمن زا
زخمی از جنگهای آیینی
از نواهای نایِ آیینی
میهنم! چرخه، چرخه ی درد است
چرخه ی اوج جاه نامرد است
چرخه ی سلم و تور و اکوان است
چرخه ی مارهای پنهان است
شاه، مسند نشینِ ضحاکی است
کاوه دربند دیو ناپاکی است
دادخواهی به بندِ کابوس است
دادگاه تو دست کاووس است
میهنم! کو شکوه آیینت؟
پس کجایند توس و برزینت؟
چه شدند آن یلان پاک نهاد
چون نریمان، سیاوش و کشواد
مردِ یزدانِ پاک، دیگر کو؟
دادمندی هر خدیوَر کو؟
ایرمانانِ راستین کیشَت-
پادشاهانِ یارِ درویشت-
آن خدایانِ پیرو یزدان -
پس کجایند میهنم! ایران!؟
تا که مردی چونان تهمتن نیست-
کاوه ای تا درون میهن نیست-
تا دمی که سرِ سیاوشِ داد-
دست دژخیم میرود بر باد
لاله ی واژگونت ای میهن!
ناله کِی بس کند؟ کِی میهن!؟
میهنم! زخم خورده ی کینی
زخمی مردمی بدآیینی
زخمی صد شغاد بد آیین
زخمی ناسپاس جاه نشین
زخمی مرگ پهلوانی و داد
مرگ رستم، نشان مردی و راد
مرگ آزادگی و رادیها
مرگ دارا و مرگ شادیها
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 28 فروردین 1401 22:57