در دل یک دین عریان از عفاف و از حجاب
خطبه راندن، شعر خواندن، سجده ها کردن چه سود!
پیرو آن دین که بر تارِ سرِ مویی ست بند
زلفها را در حجاب روضه پروردن چه سود!
تا که چنگال فساد و جور، پرده میدرد
بر سرانگشتان بانوی وطن، فریاد چیست؟
رنگی از خون شهیدان را ز خاطر بردن و ...
هجمه بر رنگ سرانگشتان هر شهزاد چیست؟
از همان روزی که در پس کوچه ی دین گم شدیم
عفت خود را در این پس کوچه گم کردیم و بس
فسق و فحشا را هر از گاهی میان پوششی
بر فراز آیه هایی تازه جا کردیم و بس
کاش آنانکه دم از عف و حجابی میزنند
گاهگاهی هم دم از ناموس میهن میزدند
کاش جای هجمه بر بانوی شهزاد وطن
تیغ بر ابلیس زاهد پوشِ دشمن میزدند
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 21 خرداد 1402 22:55
درود بزرگوار ا
سامان نظری 24 خرداد 1402 10:42
درود
سیاوش دریابار 28 شهریور 1402 09:56
سلام
بسیار زیبا نگاشته اید
شوق ذوق قلم رقصنده تان مستدام و عمرتان جاودان
ایام به کام
روزتان خوش سرانجام
موفق باشید