باز از گذرش،حادثه رد شد غزل ما
طوفان بلا بود گذشت از بغل ما
بال و پر ما بود در این بین ولی حیف
رفت و قفسی غم زده شد ماحصل ما
تنها دو قدم مانده به یک عاقبت خوش
آتش زده شد مقصد ِ راهِ غزل ما
گلهای تری داشت گلستان دل اما
شد شاخه ی خشکیده، گل بی بدل ما
عشق و غزل و صلح، مرام دل ما بود
آن نیز که شد عرصه ی جنگ و جدل ما
هر لحظه صدایش زدم اما پی رفتن
نشنید و گذشت از نفس بی مَثَل ما
هستیم ولی بی خبر از روز جدایی
این قصه ی غفلت شده ضرب المثل ما
یک عمر دویدیم پی زندگی اما
شد همدل و هم منزل ما هم اجل ما
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 11 شهریور 1402 08:46
.مانا باشید و شاعر
قاسم لبیکی 12 شهریور 1402 01:50
درودی به زیبایی موج آرام آب
به شاعر و این شعر زیبای ناب
زیبا بود
سپاس
سروش اسکندری 13 شهریور 1402 12:54
درود بر شما ... جناب رضایی مقدم بزرگوار سروده ای بسیار زیبا از شما خواندم
توانا و شاعر بمانید