سزای بلبل طبعت قفس نبود ای دل
سزای بال و پرت بند و رس نبود ای دل
در این جهان که کسی نیست یار غار کسی
تو را بجز قفست، یار و کس نبود ای دل
انیس و همنفست نغمه های تنهایی است
اگرچه جز قفسی همنفس نبود ای دل
در این جهان که پر و بال عشق را بستند
بجز نوای تو فریادرس نبود ای دل
نصیب زاغ و زغن گشت تخت آزادی
ولی نصیب تو غیر قفس نبود ای دل
ز دوری تو گل طبع بوستان خشکید
سزای باغ بجز خار وخس نبود ای دل
از آن زمان که غم کاروان، نوای تو شد
غمم بجز غمِ بانگِ جَرَس نبود ای دل
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 23 دی 1401 13:46
.مانا باشید و شاعر
کاظم قادری 24 دی 1401 13:53
سلام و درود
زبان شعر شما کمی کهنه و مضمون هم تازه نیست
قافیه ی رس واقعا نازیباست
ولی نصیب تو غیر از ... حذف از نامناسبه
تسلطتون بر وزن خیلی خوبه
موفق باشید