تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
مهدی رستگاری

بسمه المهیمن حاشا هر چند نومیدی خود را سخت حاشا می کنم اوضاع را با خشم و ناکامی تماشا می کنم بر خاک خود می گریم و بر آب حسرت می برم آه ضعیف خویش را با ناله سودا می کنم این حجم از ناکارامدی و جهل و ...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«دیوانگی» در قمار زندگانی باختن دیوانگیست اسب بیداد و ستم را تاختن دیوانگیست زندگانی با نشاط و شور شیرین می شود لحظه های زندگی را باختن دیوانگیست گر شوی سلطان به دست آری جهان را یک شبی باغ شدّ...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف سخنی با دلبندم نازنینم هیچ گاهی اصل خود را گم نکن زندگی خویش را بازیچه مردم نکن جامعه یک جنگل وحشی است اینک هوش دار در گذار از آن نترس و راه خود را گم نکن در زمان نوجوانی با درایت رشد...

ادامه شعر
محسن جعفر پور

ما همه خاکیم و دُر است آن مقام فاطمه کل دنیا گشته حیران از مرام فاطمه فاطمه چون پرتوه نور درخشان نبی دختر پیغمبر است و ما غلام فاطمه علت خلق جهان و نظم خلقت زآن توست در قرار اند کائنات‌ از ذکر نا...

ادامه شعر
رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)

«زادگاهم ازنا » زادگاهم شهر عشق است و غرور تکه ای الماس  همچون  کوه  نور اشترانکوه   و   کمندان   و   تیان خوشتر  آید  بر  من از کل جهان جاذبه درقلب و جانش کرده کِشت سرزمین   آبشاران   چون   بهشت ...

ادامه شعر
حشمت‌الله  محمدی

گریزان وهراسانی،چرا این‌گونه حیرانی؟ هدف را در چه می‌بینی؟ که این گونه شتابانی بیا لختی تٱمل کن! به رفتارت تعقٓل کن! نمی خواهی فرودآیی از این مرکب که تازانی؟ نیاکان را نگاهی کن! جهان را در نوردیدند...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«مهتابی نمی تابد» هوا سرد و زمستانیست مهتابی نمی تابد شب تار است و طوفانیست مهتابی نمی تابد میان کوچه سرما می کند بیداد و عشقی نیست تو گویی مرگ انسانیست مهتابی نمی تابد اسیر غم شده بلبل نمی خ...

ادامه شعر
سعیدرضا خساره

هنوز برادرا با هم قهرن ساکت شدن یه سین هفت سینه فیلم و دیگه از سینما بردن این شهر دیگه دارالمجانینه آینده خنده دار شده امروز گذشته مون داره کوچیک میشه بچه توی توهماش داره با جک سوار تایتانیک میشه مر...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«دلخوشی» روزگاری دلبری در باغ دل جانانه بود در میان باغ دل یک بلبلی مستانه بود شام تاری دل نمی شد در کنار ماه شب نور مهتاب فروزان در میان خانه بود اُشتر مجنون روان می شد میان کوه و دشت از برا...

ادامه شعر
حبیب حسن نژاد

مرا از من، از این دنیا بگیرید از این شب های بی فردا بگیرید من از بیهوده ماندن می هراسم شهیدان ! دستهایم را بگیرید ...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

#رباعی - شماره ۱۲۰ فاتحه و صلوات بر روح پدر بگو پیاپی صلوات با فاتحه‌ای بخوان تو بر وی صلوات بر نعمت رستگاری از جان و دلت بفرست چو روز می‌شود طی صلوات #مهدی_رستگاری هجدهم آذر سال یکهزار و چهارصد ...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«آسمان تار» روزگاری آسمان تاریک و ظلمانی نبود پیرو نفس هوا آن خوی انسانی نبود تابع نفس هوا هرگز نمی شد آدمی نفس آدم اینچنین شمشیر بُرّانی نبود چشمه می جوشید از عشق و محبّت آن زمان آدمی بند و ...

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

اسم من جوجه اردک زشته با پَرایِ مزخرف نیلی همه همشهریام بادومن کلمم توی شهر آجیلی سرنوشت کزت شبیه منه اونو پیش تناردیه بردن من ولی توی خونه ی خودمون روحمو زنده زنده میخوردن تو تنم یک ژپتوی پیر...

ادامه شعر
صدیقه جـُر

سوزش قلم ✍ ای جان به فدایت که دوران عوض شده آن گل که بینی به گلستان عوض شده ایام گل وپونه و وفای به عهد آن ریزعلی و آرش وکمان عوض شده این عشق ها که بینی سربه سر فسانه است عهد کهن وعده و پ...

ادامه شعر
شهریار جعفری منصور

بی رنگ و بی وقت تعلقی ندارد باد بی مکان

ادامه شعر
شهریار جعفری منصور

ریشه ام در خاک دستانم در آسمان پوست انداخته ام

ادامه شعر
قاسم  لبیکی

توهستی به بخشش ، چو معنای باران نسیمی ز روحت ، کنی هدیه از جان لطافت ، صفا ، مهربانی و رحمت ز ابر وجودت ، بباری به حکمت تو دریای جودی ، تو کوه سخاوت تو طوفان مهری ، تو موج طراوت ...

ادامه شعر
ابراهیم جلالی نژاد

بنام خدا مادر مهربان (غزلی بر پایه حروف کلمات «مادر مهربان» در شروع ابیات) مادر، (م) محبت از وجودِ تو عیان گشت ثناگویت خدایِ مهربان گشت ( ا ) امانت_دارِ مرواریدِ خلقت صدف در عمق جانِ ...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«عالم دَمیست» یکی روبهی شیر غُرّان نشد در این بیشه روبه چو سلطان نشد در این شوره زاری که روئیده خار چنین شوره زاری گلستان نشد دل آدمی تار و ظلمت که گشت در آن ماه تابان فروزان نشد چو شد پیرو ...

ادامه شعر
نازنین بیداد

نترس قایق من موجی که غرق نکند،بالاترمان می برد

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا