- لیست اشعار
- قالب
- غزل
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
samin A
در17 /02/ 1378 -
حنانه مومنی
در17 /02/ 1385
دوریت کابوس ودر کابوس رویای منی
خواب شیرینی که در تعبیر فردای منی
در پس طوفان رنج وسایه های سرد، تو
ساحل آرامش ِ امواج ِ دریای منی
قاصدک های دعا برمن خبر آورده اند
ادامه شعر
«آدم برفی» * ابر بارید و شدم برفِ غمین آتشِ عشق بعد دیدی تو مرا روی زمین آتشِ عشق بختْ انداخت مرا در وسطِ باغِ بهشت خانهات بود به من خُلدِبَرین آتشِ عشق شال گردن، دو عدد سنگ و هویج و سَر و تَن ساخ...
ادامه شعرشب گیسو میخَرَم نازِ دو چشم و آن خَمِ ابروی تو میزنم شانه به گیسو و کَمند ِ موی تو مینویسم نامههایی از دل پر خون خود مرغ دل پر میزند هی در هوای روی تو دوره گَردِ چادُرِ ایل تو هستم بی هوا مثل ...
ادامه شعرشاعر شوریده نور چشم اهل خانه است با قلم غوغا اگر بر پا کند فرزانه است او که از حال خراب خلق می گوید سخن با تبهکاران جانی در جهان بیگانه است هر کجا روشن شود شمعی در این ماتمسرا شاعر شیدا به گرد شمع...
ادامه شعرمرا رسا نـیـد به کعبه دلم که کعبه عشق است ه بــوی دل ا نگیـــز می دهـــد آنــجــــا مرا برسانید به رمز پیروزی که نزدیک است تا که آ ر ا م گیرد و جو د م تــن و جــ...
ادامه شعر۱.آن صدای خنده ی ما هم یه روزی میرسد ۱.آن بهار بی غم ماهم یه روزی میرسد ۲.آن کسی کردم کمک روزی مرا کردش ذلیل ۲.آن زمان منتت روزی به پایان میرسد ۳.آنقدر تهمت زدی من را که شاکی ام ازت ۳.آن زمان تهم...
ادامه شعربی تو اما غزلم قافیه ای کم دارد حس من ریشتر زلزله ی بم دارد اینقدر ناز تو با شعر کشیدم بس نیست ذهن من دغدغه هجر تو را هم دارد شب پاییزی من چون شکلاتی تلخ است بی تو این قهوه چه تاثیر به فالم دارد؟ در ...
ادامه شعردیدی ای دل که سحر آمد و دلبر نرسید خبر از آمدن آن بت کافر نرسید دیدی ای دل که پس از آن همه دلباختگی خیره چشمان تو بر در شد و از در نرسید دیدی ای دل که زمین گرد نبود و نشد از انتظارت فرج و فرصت دیگر...
ادامه شعر.تکرار ازادی در شهرِ ما تکرار در تکرار می میرد یک کوه دلتنگی میان کار می میرد پَر باز باشی یا که پر بسته نمیفهمند اینجا نفس در سینه ی دلدار می میرد هر روز یک تصویرِ ماتم وار در اخبار با دستِ بسته...
ادامه شعراین رسم وفاداری نشد سر به روی صخره داری، موج دریایی مگر! عطر نرگس می فشانی، باد صحرایی مگر؟ شعله از هرم نفس های تو بیرون می زند آفتاب مشرقی یا فوجی یامایی مگر؟ ای جنون در رگ رگ اندیشه ات، حرفی ب...
ادامه شعرتاتوشیرینی ومن هم گشته ام فرهاد عشق دروفاکس نیست همچون من تمام استادعشق بیدمجنون مرا لیلی صفت لرزانده ای شاهبانو!گشته ای فرمانروای باد عشق وامِقَم من،هق هقم راگوش کن تابشنوی ضجه هایم رامگر،عذرای بی پر...
ادامه شعرهرآیینه تو را می بینم شعرها به نُطق می آیند بَه بَه ز آرامشِ رخسار تو شعر پدید می آید شنبه . ۲۴ز۱۰ز۴۰۱ . ساعت ۲:۴۵ دقیقه بعدازظهر...
ادامه شعربوی پیراهن قند لب های تو بیمار شفا می بخشد خنده هایت دل تب دار دوا می بخشد چه شود گر تو بیایی بشینی به برم بوی پیراهن گلدار صفا می بخشد کاش امشب برسی خود بسر بالینم که مسیحا نفس یار جلا می بخشد بنشینم...
ادامه شعرکجاست آن گلی که به بلبل وفا کند به شوق دیدنش آغوش زهم وا کند مخور فریب رنگدانه و بوی خوشش که این عروس, هزار حجله مهیا کند چو پروانه ببیند به یک دم کوتاه تورا میان تب آلودگی رها کند شکار می برد از ...
ادامه شعراز شعر چه حاصل اگر از دَرد نگوید از زخمِ کفِ دست وُ لبِ زَرد نگوید؟ از رویِ مَه و چشمِ خُماران، بِسُراید از ظلمتِ ظلم وُ ستمِ سرد، نگوید؟ از غصّهِ عشق وُ غمِ دلدار پر از درد از روحِ حریّت، و هَماورد، ...
ادامه شعرسلام و درود و عرض ادب و پس از مدتی یا پس از مدت ها غزلی از این سراینده بخوانید! سپاس از همه ی شما گرامیان بویژه مدیر محترم سایت که این محفل ارجمند را فراهم کرده اند و همچنین از شاعر گرانقدر، جناب سیا...
ادامه شعرگاهی همان بهتر که ساکت باشی و سرد آرام باشی در کنارِ این همه درد! آرام در ظاهر، ولی در باطن آتش *آرزویِ* صدها غزل،مانند یک مَرد وقتی کسی غمنالههایت را نفهمید باید به تنهائی و شعر و قهوه رو کَرد وق...
ادامه شعربسمه تعالی وقتی از درد ، قلم می کند ایجاد سخن سر مویی خبرم نیست از این داد سخن سخن آن ست که از مغز روان برخیزد نتوان گفت به هر طوطیی اُستاد سخن آنکه در غبغب خود باد سخن اندازد نیست از منظر ما مو...
ادامه شعرزندگی عاشقتم خودت این وخوب می دونی پرو بال من میشی که عزیزترازجون می مونی بیا ببین حال منواین حال واحوال منو نگاه دل خسته واین چشم های گریون منو دلم می خواد پر بگیرم یه شوق پرواز بگیرم برم تو او...
ادامه شعرچه بیهوده رنجیدم از تو ولی ندانسته بود و از خوش دلی فقط دوست داشتن دلیلش و بس و عشق شد همانی که گفتم عاملی درست است نبودم به دلت وزین قبول است نبودم من یک کاکلی واما هرآنچه که میگفتی _چشم ترا و خدایت ...
ادامه شعر