تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
افسانه مهدویان

کاش میشد کاش میشد با تو می‌گشتم غروبی در جوانی زیر مهتاب قشنگ و از همه دور و نهانی عشق رویت بی شراب و باده مستم کرده بود مست مستم با خیالت در تمام زندگانی ساده می‌گویم که دل در بند عشقت شد اسیرت آن...

ادامه شعر
مهدی فصیحی رامندی

مرغِ آوا خوان بجوید لاله‌ها از خاک ما گشت لیلی، ردِّ مجنون را چرا از خاک ما؟ زندگی کردم بسی خاموش و ساکن، لیک دوست باد سازد گرد و طوفان‌ها به پا از خاک ما گرچه جامی از شرابی کهنه من را هیچ نیست مست ...

ادامه شعر
حافظ کریمی

سپاس از رحمت بی حد الطاف الهی دلم آرام گرفته از شکستن های گاهی دگر در دل به جز عشق خدا ساکن نگیرم برای جز خدا الفت نگیرم یا نمیرم خداوندا در این دنیا به انسانها چه گشته چرا هرکس...

ادامه شعر
مهدی فصیحی رامندی

زمانی هم جوان بودم که یوسف رخ نشانم داد اگر آمد ولی دیبایِ پیری بر سرم بُگشاد حمیمم عیب خاموشی مزن بر سروِ رعنایم بیابی هم سکوتی هم سکونی در خراب آباد خموشی، گر به یک آزارِ عالم شُکّه مانی دوست مداو...

ادامه شعر
محمد نیک روش

باز هم شب شد و من در تب و تابم بانو می دهد یاد تو بعد از تو...عذابم بانـو به خیالت بروی میکنم عادت؟ ابدا به خدا کورهٔ سـوزان و مذابم بانو باتوام نیست هراسی زِشبِ تیرهٔ درد بی تو پوچ و تهی ام مثل حبا...

ادامه شعر
سیدرضا موسوی راضی

کاش جنگ و قتل و بمباران به جایی گم شود گوشــه ایی آرام میگ و تایفون و فانتوم شود امن و آسایش شود با لحظه هامان همنوا شادمانی قسمت هـــر روزهء مردم شود گــــرچه بنماید محال اما به دل دارم امید آید آ...

ادامه شعر
شقایق رضازاده

خزیدن کنج آغوش تو با اصرار هم خوب ست که گاهی زندگی مانند یک سربار هم خوب ست نیاز هر بشر گاهی فرار از دین و آیین ست برای هر سری یک وقتهایی دار هم خوب ست شبیه زلزله هرشب دلم را زیر و رو کن که شبی را ص...

ادامه شعر
سیدرضا موسوی راضی

منم آهوی اسیری کـه بود در قفسی سر به دیوار بکوبم که به دادم برسی هرگزم دل نکنم سفره به بازار که خود واقف طنطنه و دمدمهء هـــــــر نفسی صبحدم گو ندمد هور زجولانگه شرق چهره بگشا که ببینند خلایق چه کس...

ادامه شعر
روح الله اسدی

‍ مثلا می شود از درد نگویم مه رو؟ ز سیاهی وشبی سرد نگویم مه رو که تنم سوخت در آتش و شراری مُبهم!! چو کِتابی شده ام طَرد نگویم مه رو و دلی عاشق و افسرده که حسرت دارد ز هَوس ها و غمی زرد نگویم مه رو ...

ادامه شعر
محمد  عالمی

با نا م تــو میشــود آغا ز بی نا م نــمیشــود آ غــا ز ای نام تو شود ورد زبانم در ر و ح و نتنـتم به ا ین زبانم ای شمع امیتد و هستی من ای روشنی ر ا ه و دلبستگی من ای خا لق...

ادامه شعر
محمد  عالمی

76 برف پیری بر سرم بنشست و مویم شد سپید ازچه رو چشما ن من آن با رگا هت را ند ید بارگاه تو بورآن کعبه آما ل عشق مولای من کی ببیند چشم من آن کعبهآمال را مولای من ای حسین جان فرصتی ده تا بیایم سوی...

ادامه شعر
علی معصومی

عصای پیری دست از دلم بردار اینجا جای ما نیست اینجا کسی دلواپس فردای ما نیست در این بساط مکر و تزویر و دو روئی چیزی برای عرضه کالای ما نیست وقتی قیامت می کند دنیا پرستی بحثی برای محشر کبری ما نیست ...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف نقد جان به جای آن که به هر لحظه در زیان باشم رسیده وقت که خواهان نقد جان باشم بدون عشق تمام حیات بی معنی است بسی نشانه سبب شد که بی گمان باشم مقرر است به آداب و رسم اهل نظر که من مسافر...

ادامه شعر
حافظ کریمی

شش هزار آیهِ قرآن که به شعر سروده ام من بطن و باطنش ندیدم جز علی کسی دَگر من هر کجا زیر و زبر شد یا که تجدید دگر شد مَد و وقف یا سکون شد همه را علی دیدم من الف و لام و میم و صاد رمز الله و محمد...

ادامه شعر
حافظ کریمی

خوشا آنانکه بخشیدن به ارث از رَبِ خویش بردند گذشت کردن بِدل دارند گذشت را با گذشت دیدند به کینه دشمن اند و حب بخشیدن به دل دارند از انسانها طلب دارند و بر یزدان دهکارند خوشا آنانکه صبح و شب...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف باران عشق کاش می شد صحبتِ بین من و او جان بگیرد در میان صحبت ما ناگهان باران بگیرد همچنان که آن زمان جویای سقف و سرپناهیم بی هوا دست مرا در بین آن دستان بگیرد با تلاقی نگاه من به چشمان...

ادامه شعر
حافظ کریمی

دیوانه به دیوانه درِ خانه زند دیوانه ی در خانه بگوید نیستیم همسایه ز همسایه ندارد خبری آنگاه به حج رفته بگوید کیستیم دل میشکنیم ، خنده به لب ها داریم مغضوب خدا گشته به علت چیستیم بیشعوریم و ...

ادامه شعر
علی معصومی

تقدیر مسلّم ای کاش فرق شادی و غم را بدانی معنای زخم و سوز و مرهم را بدانی بین تمام لحظه های رفته از یاد درمان درد و راه مرهم را بدانی  باید فلاتی از گسل باشی که روزی ویرانه ی منجیل یا بم را بدانی ...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف درد بی پایان درد جدایی تو به پایان نمی رسد این درد هیچ وقت به درمان نمی رسد شب بی نهایت است و قرار طلوع نیست ظلمت به فجر صبح درخشان نمی رسد آواره ام به تشنگی اما به روزگار راهی دگر به چ...

ادامه شعر
حافظ کریمی

درود بر مدافعان حریم قرآنی افتخار ولایت و عزت ایرانی رهروان امام و عاشقان علی سربازان خدا و مطیعان ولی ارتشیان سرافراز و محافظان یقین مبارک باد روزتان سلحشوران متین چهل و نه هزار لاله داده اید به دی...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا