- لیست اشعار
- قالب
- غزل
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
mehdi rafiee
در31 /02/ 1362 -
نستـــــرن طالبـــــــــزاده
در31 /02/ 1394 -
Susan Jafarzade
در31 /02/ 1360
گیسو چلیپا نکن، حال پریشان شود لاله مجنون شود،شقایق حیران شود باد صبا بوی تو،پر کند دشت و دمن موسم گل شدی، فصل بهاران شود ابرو نازک نکن،طاقت غم نیست مرا اخم تو آخر کشد، شام غریبان شود گوشه ی چشمی ز...
ادامه شعرخوشا آن دم در این شهر نگاری داشتیم دل به دلبر دادیم و دل نو نواری داشتیم مینشستی بر سر کوی حبیب آن روزگار یاد باد آن روزگار، ما روزگاری داشتیم صحبت غم را نبود آن دم که بودی یار من خاطرت هست ک...
ادامه شعرشعرِ نابَم ای خدا مَعبودِ من رأَفَتی کن با دِلِ نابودِ من من به هِجرانَم نِگاهَم کُن خدا دِل نَسوزان ای همهِ مقصودِ من ناامیدم ای همهِ امیدِ من تو بِبَخشا نیکیِ معدودِ من خالِقم اِقبالِ ما را خ...
ادامه شعر«گذر زمان» نیک است که این چرخ زمان در گذر است شیرینی و تلخیِ جهان در گذر است هرگز نشد این سینه بگیرد آرام این آتش افتاده به جان در گذر است زخمی شده دل نگیرد آرام دَمی این حال پریش و نگران در ...
ادامه شعرعمر بگذشت و من از کرده ی خود ناشادم که چرا سر به ره ِ مهر بُتان بِنهادم یک دم از خواب و خور و کار جهان ناسودم غافل از خود بُدم و راز نهان نگشادم کاش می شد که به یک باره زمان برگردد قدرِ هر ثانیه اش...
ادامه شعرای عشق که در سینهی ما رازِ نهانی از حال کسی که شده دیوانه چه دانی از روزِ ازل خلق شدی تا دل ما را پیوسته به هر سو که بخواهی بکشانی اعضای تن ما شده آمیخته با تو هم چشم و سر و دست و دل و گوش و زبان...
ادامه شعرجوانی بود ومن ..؟ جوانی بود و من باهم غریبه در این دنیا که سرتاپا فریبه.؟ دقیقنا غافل از قانون هستی که بی اندیشه با پوچی ضریبه نفهمیدن ؛ نسجیدن ؛ ندیدن .؟ به چاه افتادن از چال عن قریبه مثال عاشقی...
ادامه شعر«تیغ زبان» روزی شکسته قفل دهان می شود بدان روزی بُرنده تیغ زبان می شود بدان روزی رود سیاهیِ شب می دمد امید پیدا که نور حق به جهان می شود بدان روزی اسیر و بند قفس می شود ستم روزی رها ز بند و قف...
ادامه شعرافسوس چقدر خسته و پُر دردیم هر چند که قانع شده و دل سردیم زخمی که نمک خورد زمان می خواهد تا بار دگر به زندگی برگردیم فرزاد الماسی...
ادامه شعرنه شیخ دست گیردو ونه این دا رروزگار فریاد به شیخ شب و لعنت براین روزگار فاتح اصفهانی محمود
ادامه شعربه هر کجا که نظر میکنم تویی پیدا منم برای تو مجنون ، تو بهر من لیلا شعار ما همه این است از صغیر و کبیر «علی ولی و علی والی و علی والا» نه مثل تو که دگر مثل قنبرت حتی به خود دگر نتوان دید یک زمان دن...
ادامه شعرقطار کنگره بام بیا برای ثانیه هامان کمی بهانه شویم به جای هق هق شب هایمان ترانه شویم کبوترانه تر از هر چه مهر و لطف و صفا برای خاطر هم شوق آب و دانه شویم مسیر مرز جنون را به پای هم برویم مقیم ساح...
ادامه شعربسمه اللطیف #رباعی - شماره ۱۵ خرد شدن جامی که به نوش دست می برد، شدم مست لب او که باده می خورد، شدم اما آن دم که شد ز باده بدمست از شدت ناسپاسی اش خرد شدم #مهدی_رستگاری یکم شهریور سال یکهزار و چه...
ادامه شعر«باده ی حق» ساقی امشب حال دل را باده درمان می کند از قفس جان را رها از کُنج زندان می کند آسمان تار است و غم همخانه ی دل گشته است باده ات ساقی مرا تنها مسلمان می کند همنشین غم فقط پیمانه می باش...
ادامه شعرخطا کردی خودم دیدیم جفا کردی رنجیدم خندیدی و رها کردی بر زبان هرچه امد صدا کردی رفتی من باخیالت مانده ام من حتی با خیالت قانع بودم خ...
ادامه شعر«تزویر» در خانه ی تزویر شبی تار و سیاه است سجّاده ی تزویر نشانی ز گناه است شیری نشود هر که در آن مکر و ریا بود این روبه مکّار که خود عین گواه است با مکر و ریا چاه مکن بهر کسی تو آنکس بِکند چاه...
ادامه شعرگرچه گویند که افسانه شده سوره عشق خوشتر آن است بمیرم به افسانه تو در نظر بازی رِندان نشود جمله عیان نشود فاش و عیان درگه جمخانه تو بخشی از شعر فاش و عیان ...
ادامه شعرگلم امشب چو ماهِ آسمونه،یار???? ستاره گردِ یار؛ چشمک زنونه???? بپاشیدگل به صحرا و درو دشت،یار???? که میلادِ آقام،صاحب زمونه???? جونم فدایش????نازِ نگاهش???? چشمام کنم فرش؛در زیرِ پایش???? آقام؛آقام...
ادامه شعر<<شوقِ وزان>> پروانههای طبعِ روانم برای تو اشعارِ بالدارِ بیانم برای تو از سرد و گرم بودنِ دوری و بودنت شد در خیال، شوقِ وزانم برای تو وقتی که دور از منی و گریه میکنم دریاچههای قطره...
ادامه شعرافتاده کرم کفر توی جان خیلی ها چینی شده کیفیت ایمان خیلی ها داروغه و دزد و کشیش و گزمه هم دست اند آلوده باشد ظاهراً دامان خیلی ها شهر از گروه مافیا همواره میبازد از بس شده بازیچه ی میدان خیلی ها ...
ادامه شعر