خوشا آن دم در این شهر نگاری داشتیم
دل به دلبر دادیم و دل نو نواری داشتیم
مینشستی بر سر کوی حبیب آن روزگار
یاد باد آن روزگار، ما روزگاری داشتیم
صحبت غم را نبود آن دم که بودی یار من
خاطرت هست که ما هم غمگساری داشتیم؟
تو نبین بی آبرو گشتم به چشمت ای عزیز
سر گران بودم زمانی اعتباری داشتیم
عشق تو دور کرد مرا از خانه و کاشانهام
من نبین تنها به کویم، ایل و تباری داشتیم
خانهام کردی خراب و رفتی آخر بیوفا
سیل جور آمد، ما بنای استواری داشتیم
دل نبین اینک به مانند کویری لایزال
دل گلستان بودی و گردش حصاری داشتیم
نباشد بیش از این خوش شاهنامه
خوشا آن دم که ما اسفندیاری داشتیم
گفتی عارف تو بده فرصت دیگر بر من
دل شکستن کار توست، فرصت هزاری داشتیم
گفتم ای عهد شکسته تو برو سفر سلامت
کاش ما هم مثل تو پای فراری داشتیم
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 08 اسفند 1402 11:50
سلام ودرود
فرامرز عبداله پور 08 اسفند 1402 13:23
درود
زیبا ودلنشین و پراحساس
سروده اید
????❤????⚘????
رقص قلمتان ابدی
محمود فتحی 11 اسفند 1402 01:19
سلام خوب شیرین بود گرامی