تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف رسم وفاداری تضمین غزل شماره ۱۲۰ - دیوان حافظ شیرازی اگر چه دلبرم در سینه قلبی مهربان دارد به تندی کردنش همواره با من سر گران دارد 《جوابش تلخ و پنداری شکر زیر زبان دارد》 《بتی دارم که گرد ...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسم الله الرحمن الرحیم ترجمه منظوم دعای روز هفدهم ماه رمضان همیشه در دل و بر زیر لب دارم من این نجوای آهسته خدایا رهنمایم باش در این روز  بر اعمال شایسته عنایت کن به حال بنده ات در این جهان ای قادر ...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسم الله الرحمن الرحیم ترجمه منظوم دعای روز هفتم ماه رمضان کمک کن تا به روزه داری و طاعت بکوشم در چنین روزی از این روزه بده بر معده و دستان و چشم و قلب من روزی همیشه برکنارم دار از بیهودگی های گنهکا...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسم الله الرحمن الرحیم ترجمه منظوم دعای روز هشتم ماه رمضان خدایا مهرورزی بر یتیمان را به لطفت قسمت من کن به نور و روشنای این عمل قلب مرا با مهر روشن کن به خوان گستردن و افطار دادن در قیامت گام هایم ...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسم الله الرحمن الرحیم ترجمه منظوم دعای روز نهم ماه رمضان خدایا بهره ای از رحمت گسترده ات می خواهم این ساعت که من را رهنمون باشد به سوی بندگی و کوشش و طاعت چنان  برهان ساطع از  وجود اهل بیت و نص قرآ...

ادامه شعر
لیلا ساتر

سردر گم و آشفته و بی خواب و خیالم دیوار فرو ریخته ی رو به زوالم دنبال خود گم شده ام غرق سوالم مرغ حق افسرده ام و بی پرو بالم تو‌نیستی و‌در تن من زهر مذاب است با تو بدنم حفره ی صد خمره شراب است ...

ادامه شعر
محمد جواد علی نژاد

زشرح حدیث عقل وجنون دلم آکنده شد به عشق مجنون همی مجنون مست شد بی قرار دل لیلی سرمست شد بی قرار لبریزشد چشم وعقل بی قرار واهمه ننمود زاختیار بی قرار عقل مح...

ادامه شعر
حسن محمودی

درودی گرم خدمت تک تک یاران که نعمتند جمله چون دانه دانه باران ببوسم از راه دور دست یکایک دهم هدیه ترا یک شاخه شقایق بدان هر گوشه از این کره خاکی ترا دوست دارم با خلوص و پاکی...

ادامه شعر
کاظم قادری

آدم که غمگین باشد از آیینه بیزار است از بازتاب مرگ تدریجی در آزار است رایانه ی مغزش لبالب از بد افزار است پردازشش از زندگی یک صفحه ی تار است محزون که باشی خاطرت رو به پریشانیست سرفصل افتادن به شیب ت...

ادامه شعر
علیرضا نقدی

دل‌ها همه مست از اثر جام غدیر است سر بودن حیدر همه پیغام غدیر است احمد به همه گفت مسلمان علی بود اسلام نبی جزئی از اسلام غدیر است در نامه اعمال ثواب است به مقدار چیزی که در آن جا نشد اطعام غدیر است ...

ادامه شعر
سامان نظری

اَرَنی کس بگوید جگری سوخته دارد چشم دل می‌بیند اما گر دهانی دوخته دارد در دلش حسرت بگیرد که زبان مقام ندارد چون رسیدی کوه سینا دیدی،چه صدایی دارد بش...

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

دنیای بن بست راهی به رویایی نبود از تو دنیای من بودی؛ ولی بن بست فکر بریدن بودم اما ترس، هربار راهم را به من می بست هربار تنها می‌شدم از تو، جای تو زانو را بغل کردم آنقدر ماندم بی‌تو تا اینکه ...

ادامه شعر
Azar Irani

دلم پائیز می خواهد؛ کمی دیوانگی کَردن! زِ سوزِ دل رها گَشتن برایِ عاشقی، مُردن! غروبِ دلکَشِ آبان نشانِ ماهِ سَرگردان! سکوتِ ریشه ها و بَرگ شِکستن از برایِ مَرگ! دلم یک کوچه می خواهد؛ همان بُن ب...

ادامه شعر
عنایت کرمی

وقتی پیام خون خدا، بر زمین رسید آوازِ رنج و تشنگی از یاسمین رسید وقتی به ضربِ تیغ عدم، شهد زندگی در کامِ پورِ فاطمه، چون انگبین رسید وقتی که قلبِ القمه از تاب و تب فتاد ...

ادامه شعر
کاظم قادری

وای بر من که دلت کرده هوای دگری شده ای مدعی بوسه به پای دگری داده ای تکیه به دیوار بنای دگری شده ای گوش به فرمان ندای دگری من چه کردم که به یک باره دل از من کندی چمدان سفرم را سر شب می بندی تو به من...

ادامه شعر
عبدالرحیم عدالت

نگر ذاتی نمی نگرد حجابی دارد ذاتی پاکست منگر ذاتی می نگرد حجابی ندارد ذاتی خرابست ...

ادامه شعر
حسین مراغه

عشقی پدرم ای اسطوره آسمانی در قلب منو یگانه مرد این جهانی بر لبانت لبخند و بر دلت غمی پنهانی ندهم لبخند تو به تمام این جهانی ز غم من گشته موهایت سپید دیدگانم جز تو مردی ز دوران ندید خطا کردم و شکستم د...

ادامه شعر
حسین مراغه

مادرم ای یار شیرین تر ز جانم تویی مونس آلام و غصه هایم ایزد و جز تو نشنید کسی فغانم خواهم دل و جان به لبخندت ببازم مادرم آلام مرا تو باشی التیامی نامت بر لوح دل گشته افتخاری دیدگانم ز اشک گشته بی اختی...

ادامه شعر
حسین مراغه

سید اطهار و یکه مرد میدانی شیر غران و فخر زمین و زمانی مرد صدیق و مایه مباهات ایرانی تویی التیام آلام دل های ویرانی کار تو در نزد ایزد همچو عبادت بر مستضعفان همچو دریای سخاوت بر مفسدین گردی همچو تیغ ش...

ادامه شعر
پرستش مددی

دلم از سینه ی احساس من افتاد شکست موج لبخند غزل از دهن افتاد شکست وزن هر شعر من از پیرهن افتاد شکست روح شاعر صفتم از بدن افتاد شکست با دلم بر سر چشمان تو دعوایم بود چون ملک بودم و فردوس برین جایم ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا