تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
اکرم بهرامچی

روی بساط ِ هفت سین مُردَه ست انگار یک رهگذر در جمع ، از یک مرد می گفت بیچاره تنها بود و بی آزار و بی چیز یک رهگذر از وصله های درد می گفت یک سقف ِکوچک سمت ِ شب آن دورها داشت اما همیشه صبح ه...

ادامه شعر
شکوفه دهقان

مادری در جستجوی دختری دختری زیبارو و هم باحجاب مادرم اطراف خودرا هم ببین دختران با حیا را با شتاب دیگری در فکر اینکه وای من چون که فرزندش ندارد هیچ زن در به در در جستجوی حوری است بر در هر خانه ای ...

ادامه شعر
مریم ناظمی

سلام پیک بشارت به سمت آرامش نوید از رگ گردن به ما مقرب تر برای ذبح نفس های من خوش آمده ای بریز آتش خود را به روی خاکستر مرا ببر به فراسوی دردهایی که عمیق ریشه دوانده درارتفاع تنم سرم کتیبه ی رنج و ...

ادامه شعر
شکوفه دهقان

گاه میدانم که آب در هاون است چون بگویم هیچ باشد حرف من جان آن جان عزیزت جدی است گر برفتی تو به در یک ماسک زن عید نزدیک است اما جان خود خانه ات امنیتش هست بیشتر یاد آید روزهای زرد و سرخ یاد اید روزه...

ادامه شعر
حسین یوسفی رزین

قامتیون قاداسینی الیم من دردله روی اوره گیمه سالیم من منی اتوب اوزگه لری توتوبسان شیرن جانیم سن سیر نجه قالیم من!؟ گئجه گوندوز درد الییدن اغلارام ایریلیقدان اوره ک باشین داغلارام مین لر یارا واردی ی...

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

سر برده فرو در لاک ویران شده بستان ها تا چشم خمارآلود بیند هَدَم جان ها هر لاله که می میرد جایش علفی روید این برکه ی خشکیده شد مزبَله ی غم ها کو نغمه ی خوش الحان تا زنده کند رِندان بر این نفسِ خسته...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

گر ادیبان نکته سنجی چون سراج دهلوی صهبا ، و ، لاری شد ، نما دست نیما بارور شد آن درخت شاخه طوبایی کنی فرضی ، دلا ولی اله بایبوردی 06 / 12 / 1399 ...

ادامه شعر
شکوفه دهقان

شعر کودکانه " سردار سلیمانی" یه فرمانده ی عالی همیشه قهرمانه یه سردار باقدرت توی کل جهانه چون بدی و دوست نداشت دشمنا میترسیدن تو دلشون غصه بود اسمشو می شنیدن اسمش همیشه زنده اس " حاج قاسم" فرم...

ادامه شعر
محمدعلی سلیمانی مقدم

درودها! کنجِ زندانِ تنگِ نومیدی از خودم سال‌هاست بی خبرم حرف‌هایم همه گلوگیرند سِیلی از گریه‌های بی ثمرم! زیرِ آوارِ غم، دلِ خونم مثلِ یک شهرِ رو به ویرانی‌ست چشمِ دائم در انتظارم چون، آسمانی همیشه...

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

در کوچه باغ این سفر گل چیدم از باغ هنر با آن که سرشار بودم از مشتق و جذر ، کسر و وَتَر پیموده ام بس پیچ و خم گَه بیش بودُ گَه چه کم آری توکل بایدت تا پختگی آید به چَم درس همه دوران مرا این بود جان...

ادامه شعر
بردیا امین افشار

چون بر دمید سحر ، چشمانش را گشود ، نازکنان خورشید ... برخروشید ابرِ تاریک ، با درفشِ رعد ، آسمان را خراشید ... قطره های اشک ، از چشمِ بامداد ، بی درنگ ریخت ... رود گشت جاری ، سحر کرد شکوفه ، بهار ...

ادامه شعر
مجید ساری

به گور هفت جد حال خوشم میخندد دلی که لای غزل پاره پاره شاعر شد شبیه نعش کشی پاشکسته میمانم که جای نام تن لش گرفت و عابر شد به ازدحام غمش قاب سینه میگیرد منی که گریه او سهم جرز دیوار است و انزوای دلم...

ادامه شعر
آرمان پرناک

آمدی آتش زنی، تا تماشایم کنی بَه که زیبا آمدی، نوشِ جانت نازنین آمدی مهمان کنی، یک نَفَس زَجرَم دهی من که مشتاقم بیا، با مرامی آفرین گفته بودی عاشقی، مانده ام از حرفِ تو پس چه شد مُنکر شدی، روی حرف...

ادامه شعر
مریم ناظمی

جا مانده ام که هیچ به مقصد نمی رسم مابین این جماعت بی اعتنا به درد می لرزم از برودت بی حد چشم ها می ترسم از قساوت این حفره های سرد هی از نگاه رهگذران خون چکید و من هی بی تفاوت از شبحی تیره رد شدم ...

ادامه شعر
محمدعلی سلیمانی مقدم

درودها! در خانه ام ولی دلِ من جای دیگری ست آنجا که یار، پیشِ رقیبم نشسته است! مانندِ یک کبوترِ گم کرده لانه ام آن هم کبوتری که دو بالش شکسته است! بیرون خانه جشنِ زمستان به پا شده بر چهرهء سپیدِ طبیع...

ادامه شعر
محمدعلی سلیمانی مقدم

درودها! تنها، قلم به دست، کناری نشسته ام در دفترم غزالِ غزل راه می رود روی تو در خیالم و نم نم پلنگِ دل دارد برای دیدنِ آن ماه می رود تا می نویسم از غمِ پنهانِ سال ها قوی سپیدِ خاطره بیدار می شود بر...

ادامه شعر
پرستش مددی

مثل یک قوی بی سرانجامم در هیاهوی خلوت دریا هر نسیمی که می وزد در من می رود تا غروب تا رویا من پُرم از پرنده های تنت سرخوشم از نگاه آهوها موج ها انعکاس یاد تو اند در شب بی طلوع جاشوها رفته ام توی ...

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

ای آسمان آهسته بار، یارم ندارد سرپناه پایش گِلین گشته، دمی آرام گیر این لحظه را کوتاه، دست از دامنش هستم پریشان از تَبش ایکاش بودم جای او هرگز نمی دیدم غمش منزل به منزل، کو به کو ره می سپارم بهر...

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

من دَر نَوردیدم همه رمز و رموز چشم تو پیچیده ام در هر قدم در طُرّه ی گیسوی تو در موج موج هر دَمت من بازدم بودم عزیز از فوج فوج هق هقَت بودم سرشکی چشم ریز آنجا که تنها خفته ای من بالش نرمت شدم خاری ...

ادامه شعر
پرستش مددی

@mehrabEparastesh تو نیستی و بغض من آلوده به درد است اشکم بخدا بی تو غم آلوده و سرد است بگذار سرم را به سر شانه ی نازت پاییز شده فصل بهارم همه زرد است وقتی تو نباشی همه ی شهر غریبند درد و غم دنیای ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا