آمدی آتش زنی، تا تماشایم کنی
بَه که زیبا آمدی، نوشِ جانت نازنین
آمدی مهمان کنی، یک نَفَس زَجرَم دهی
من که مشتاقم بیا، با مرامی آفرین
گفته بودی عاشقی، مانده ام از حرفِ تو
پس چه شد مُنکر شدی، روی حرفت سد زدی
با دو چشمم دیده ام، با رقیبم راحتی
جانِ من حرفی نزن، زخمِ اوّل بد زدی
گریه در خون از جفا، شب و روزم می گذشت
من گذشتم از خودم، تا سراغت نروم
جایِ یادت اندکی، گهگداری چِشمَکی،
می پراند از پُشتِ غم، تا که قربانت شوم
در دلم سنگین شدی، آن قَدَر غمگین شدم
غصّه هایم در گلو، راهِ صبرم را گرفت
من چه گویم از خودم، از غریبی خواندنم
قصّه هایم در بغل، از نبودت پا گرفت
آتَشَم زن آهِ من، شعله دارد با غَمَت
دامنت بانو عقب، عقب تر لطفا" نِشین
از تو می خواهم مرا، لحظه ای باور کنی
انتهایم را ببین، عاشقت بودم همین.
22 بهمن 1399
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 24 بهمن 1399 20:56
لطیف و دلنشین
آرمان پرناک 24 بهمن 1399 21:49
سلام و درود بر جناب عاجلوی گرانقدر
ممنون و متشکر
مجید ساری 24 بهمن 1399 21:31
آرمان عزیز سلام ودرود
چهار پاره تان را به زیبایی خواندم ومرور کردم
هرچند ریتم و آهنگ آن کمی سخت بود
آفرین و مرحبا
آرمان پرناک 24 بهمن 1399 21:51
سلام و هزاران درود بر شما
بی نهایت ممنون که آمدید و خواندید
سلامت باشید