تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
آگرین یوسفی

آمدی خورشید رقصان شد رفتی دستانم تنها آسمان تیره و تار بارید گریان شد. #آگرین_یوسفی

ادامه شعر
عارف ایمانی

خداحافظ ای آسمانم خداحافظ ای نگاه عاشقانم خداحافظ ای شمع روشن من خداحافظ ای تمام هستی من پس از تو دگر نفس باقی نمانده پس از تو دگر قلبی باقی نمانده خداحافظ ای نور شب های تاریک من خداحافظ خداحاف...

ادامه شعر
عارف ایمانی

حسرت میخورم حسرت آن بغل ها حسرت تمام آن بوسه ها را حسرت تمام نگاه ها را کی میتوانم به آن برسم ؟ آیا نفسی مانده برای رسیدن به او ؟ آیا میتوان به از دست رفتن اندیشید ؟ تو از دست رفتی از نگاهم رفتی ا...

ادامه شعر
یگانه قنبری

صدای پایش می آید. یـلـدا را می گویـم بلنـدترین شـب سال، شبی که دقیـقه ای بیـشتر از قبل بیادت ، و مرور خاطراتت مشغولم. #بی_تو_من #صد_شب_یلدا_دارم???? #نساء_قنبری #یگانه...

ادامه شعر
سحر خالقی

دوباره ناگهان کتاب روحم راگشودم وبا روح نجواگرم به کتاب خانه ی زندگانی روحم رفتم آنجا پر از ایستگاه بود ایستگاه اول عمرم کبوتر ی سفید رنگ بودم که هر طلوع در شاخساری مینشست و آوازی از زندگی س...

ادامه شعر
مجید ساری

من از تبلیغ این دنیای تان سیرم ازین تصویر ازین کابوس ازین خوابیدنِ بر روی وجدان ها ازین مرگ تماشایی ازین اکران تنهایی . . . کمی هم شعر نیمایی ( هجا را میکُشم آخر سکوت مِشکی ام کافیست . . . ) ! من ...

ادامه شعر
سیاوش دریابار

.‌‌....‌چکمه چرکی...... چه سخت بود وقتی سخت بود یه باغچه داشتیم توش ترب بود قرمز و سفید با برگ سبز اخه باغچه ما گِل نداشت خیلی زیبا بود همیشه زیبا بود چکمه چرکی وقتی اومد با خودش گِل اورد چکمه چرکی ب...

ادامه شعر
پرشنگ  صوفی زاده

چه سلامی... چه خدانگهداری... خدا را دزدیده‌اند دزد، خدایی می‌کندُ ابلیس سلام! و به سلامتیِ بُرد خدا را سَر می‌کشد! ...

ادامه شعر
سیاوش دریابار

.....عاشق نشو...... زلفت پریشان نکن که هوای برای وزیدن نیست عاشق نشو که دل برای تپیدن نیست زخمی نشو که مرحم برای درمان نیست حرف نزن که گوش برای شنیدن نیست راه مرو که پا برای ماند نیست گوسفند نشو...

ادامه شعر
انسیه فتح تبار

برگشت باد ازخواب اما سه پرنده درصدایم ازپوست بیرون می زد.. لبانم قفس دهانم قفس نام تو پروازی ست دراین قفس حبس کرده ام صدا زدم دشت باد از روی گندم زار موهایت ریخت صدا زدم کوهستان خواب یال ِمادیانی س...

ادامه شعر
سحر فهامی

پرنده مهاجر زیر رگبار باران بر شاخه ی خالی نشسته بود ، انگار که پابه پای درخت خشکیده بود

ادامه شعر
مرضیه  رشیدپور

" در تصرف نور" رودی شده ام در خلوت سنگ. با ذهنی اریب در تصرف نور، قبایلم بارقه های آتش شده اند و در آستانه ی پرنده گی لابه لای ساق های آفتاب خزیده ام به دلتنگی. متروکی ام، در محاق عدم رنگ پریده ی س...

ادامه شعر
سجاد حقیقی

خواستم تاریکی‌ام را با شب به اشتراک بگذارم که سپیده‌دمان فانوس خورشید را به آسمانم آویخت. - سجاد حقیقی-...

ادامه شعر
سیاوش دریابار

....من و شب..... من و شب به تیره مانیم به سحرگاه خرابات .. به سیاهی دل تو به کبودی کلاغان ..‌‌ به کمان خنجر عشق به سپیده جوی جولان .... دل من خبر ندارد که چه ها به سینه توست .. تو شبی و من به ظلمت ظلم...

ادامه شعر
آگرین یوسفی

بارِ اول دیدمَش باران بود بارِ آخر خاطراتُ نم نمِ باران بود. #آگرین_یوسفی

ادامه شعر
سیاوش دریابار

.....اسب چوبی....... گروه سرود قبرستان محله ما فقط لا ا... الا .... میداند قبلاً جنازه را سوار اسب چوبی میکردند یه از خدا بی خبر یه شب آتشش زد حالا دیگه اسب فلزی داریم و ملا نماز میت به تعجیل می خ...

ادامه شعر
سروش اسکندری

به پای خنده ات می نشینم تا بیایی ای گل سرخ به کوه به دشت سراغ تو را بگیرم با پای پیاده به آفتاب به سلام به لبخند ببینم تو را سپیده با پرواز کبوتر بشنوم صدای تو را دل و جان را می سپارم به شوق دیدارت ای...

ادامه شعر
قاسم  لبیکی

به برق چشمانت من سلام کردم سلامت بود چقدرخرم چقدر شاداب پس از این مدت طولانی زجر آور جان کاه که بستر ها هم آغوش غم انگیز تو در هر لحظه طولانی ما بود ومن خوشحالم از آزادی جسم و شکوفا گشتن روح بلند ت...

ادامه شعر
مهدی بابایی

کودک اندوه، با سنگ می شکند، شیشه ی احساس را، در غروب...! مهدی بابایی ( سوشیانت )

ادامه شعر
مسعود آزادبخت

شک میکنم به استقلالِ حیوانی که در بیخ یک جاده تمام شهر را زبان خواهد زد، انگار روزی سراغ خرگوش تردیدی بر شکار ستیز خواهد شد! تا پرسش یک اجبار انباشتگی میل های دروغ را به یک عادت سرگرم اجتماعی ک...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا