خم می امان ازپیری وسستی تب فقرو تهیدستی برای آنهمه کاستی پناه آری خم می ومستی کنندظلم ازسرپستی زنندریشه کنندساقط توازهستی مستی نه بکاراست برخیز ازخواب گران خواب گران خیز بهاالدین داودپور. بامداد...

باز هم ستون خانه ای افتاد مردی از نام و مقام، آزاد بی درمان، بی دارو، جان داد در کوچه ی فراموشی در ناآبادی های شهر و در آن سامان، وزیران، باز هم از اجلاس شان شاد و خبرها بر مَدارِ مُراد باز ...

گل و برگ و جوانه می خوانند بلبلان، خوش بهانه می خوانند عاشقان عاشقانه می خوانند عید مولا علی، مبارک باد سلام و درود، عید سعید غدیر بر شما دوستداران حضرت علی و خاندان پاک پیامبر، خجسته باد...

چای و نبات و بهارنارنج با خانواده جایی دنج سرخوش به هم ماییم و زمین و آسمان. مکتب ادبی نورگرایی شعر پیشرو شعر سروش محمدعلی رضاپور مکتب ادبی نورگرایی: ترسیم طبیعت و سنت با قلم موی معنویت بر بوم ...

???????? منم آن مهر که سرزمین برای تابیدن ندارد شدم گل پژمرده که ارزش چیدن ندارد چو بره آهو گیر در بند ببر ها پناه و چمنِ چریدن ندارد روان در مسیری چو دایره که نقطه آخر به رسیدن ندارد از زادگاه‌ام ...

چهل شعر سروش از استاد سعید عندلیب‌ (۱) یک روز بیا فرار کن از غم تا کلبه ی عاشقی بیا با من یک چای به دست من بده تا من پرواز کنم به عرش چشمانت (۲) باغ پر یاس بوی غم می‌داد خبر از رویش ستم می‌داد د...

قالب سروش در اول بهمن هزار و سیصد و نود و شش، پایه گذاری شد و در طول زمان، گسترش فراوان و شاخه های گوناگونی به دست آورد و البته با توجه به تعریفی که از شعر سروش در 1- مستِ آواز، قایقِ موتوری (...

بسم الله الرحمن الرحیم قالب شعری سروش در یک نگاه در تعریف قالب سروش بویژه اگر بخواهیم جامعیت و مانعیت در تعریف را رعایت کنیم، باید به گونه ای سخن بگوییم که از یک طرف، مشخصات ترجیحی این قالب را معرفی...

سروشی در مکتب ادبی نورگرایی (با وزن پردازی پیشرو) بعد تونل، بنفشه زاری هست/ باصفا باغ پر اناری هست/ و پس از رنگ و آهن و سیمان/ رقص اسپند و گلپر، ایمان انگیز است/ که در این عصر شتاب و شتاب و شتاب ...

#سروشی از افغانستان با ترجمه به زبان روسی سراینده: سید صدیق الله صارم (افغانستان_ افغانستان) مترجم: مرضیه رحمتی (افغانستان_ روسیه) حال رفیق ! مارا به نگاهِ چشم مستَت کُشتی از سوزش عشق می پرست...

سروشی در مکتب ادبی نورگرایی تقدیم تان: فرزند هزاره ی سوم/ باید عاشق جنگل باشد/ پیش سروی والا قامت، پیش راشی شیرین مَشرَب/ آشی شهرستانی بنوازد/ دریا، دشت و کوه و مِه را/ باران را باید بشناسد/ اکسیژن ...

بسم الله الرحمن الرحیم سلام و درود، 10 سروش کوتاه سروش شماره ی 1 کهکشان، بی تو، خالی از نور است/ بی تو، خورشید، هلیومِ کور است/ نور، گرم و لطیف و پرشور است/ دور از این نور، کفرِ مهجور است/ هس...

تک سوار آمدم سویت ای آرام جان باپای لرزان چشم گریان درآخرین نقطه ی بی بازگشت روبه پایان تاخت وتازتک سواران ناشناسی درمیان آشنایان دیدمت تنهاوبی کس افتاده ازاسب آرام وبی جان درکنار مرکب خاکستری من...

قاصدک! نوبهار آمده است جلوه جلوه، قرار آمده است آنچه شایان روزگار دل است به دل روزگار آمده است چه بهایی دارد بهار شعر پیشرو شعر سروش اراک، اردیبهشت 1402 محمدعلی رضاپور (مهدی) می رویم و می...

ترا عکس درون خانه باید گفت رفیق و همدم بیگانه باید گفت نشست و از غمت دیوانه باید گفت و از تو قصه و افسانه باید گفت بجای حافظ و سعدی و مولانا شعر سروش عبدالوارث قاسمیار...

شعر سروش Шеъри СУРӮШ پیِ این روزگار می تازیم Пайи ӣн рӯзигор метозем به کم و بیش خویش می نازیم Ба каму беши хеш менозем ناگهان, جان به مرگ می بازیم Ногаҳон, ҷон ба марг мебозем غرق حسرت Ғарқи...

گَرد با آب، باز، بازی کرد باز، پسماند بر طبیعت پاک دست برد و زبان درازی کرد و کسی و خسی به کمان آرش خندید و به استواری رستم و به مهری که سینه به سینه رخشید و دلنوازی و سرافرازی کرد هیچ رنگ قرائ...

سروشی در مکتب ادبی نورگرایی مثل حسّ قطار در جنگل مثل گل های باغ راز غزل مثل قله به چشم کوهنورد مثل روزن، ستاره ی روشن برای مسافری تنها مانده با خودرویی در طولانی ترین تونل، مختل مثل حلّ معضل...

سروشی در مکتب ادبی نورگرایی بر بام آپارتمان مان با باد سالخورده به صفای باستان نزدیک تر به آسمان هنگام نفس کشیدن جان می سرایم سروش...

و چکاوک ها و باز ناز آواز گشاینده راز گوییا نیست در فرود و فراز جز قداست عشق مکتب ادبی نورگرایی شعر پیشرو شعر سروش محمدعلی رضاپور (مهدی) ...