????????
منم آن مهر
که سرزمین برای تابیدن ندارد
شدم گل پژمرده
که ارزش چیدن ندارد
چو بره آهو گیر در بند ببر ها
پناه و چمنِ چریدن ندارد
روان در مسیری چو دایره
که نقطه آخر به رسیدن ندارد
از زادگاهام تبعید شدم به جرم زن بودن....
????????
ز پشت آن یک متر ریش
در ظاهر عالِمی خیر اندیش
عمامه و خرقه پوش چو درویش
که پوشانیده بود با عفاف خویش
عجب آفت نمایان شد...
????????
آن جایکه مرده ها میزیست دیدم
مادریکه گیسوی دخترِ خون خفته را میریست دیدم
حیوان هم میدانست که آنجا انسان درندهترند
اشک سک و کبوترانیکه می گریست دیدم
در آنجا خنجر بدست جاهل عالِم نما بود...
#مکتب_ادبی_نورگرایی
#شعر_پیشرو
#شعر_سروش
#مرضیه_رحمتی (زاده ی افغانستان، دانشجو در روسیه)
#یاران_شعر_پیشرو
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 12 تیر 1402 10:56
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
Milad Kaviani 14 تیر 1402 00:36
درود برشما استاد علی رضا پور
محمد علی رضا پور 14 تیر 1402 19:19
سلام ها و درودها و سپاس ها یتان بزرگواران