تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
جواد امیرحسینی

به مناسبت روز دختران دختر که داری عشق هم در خانه جاری ست یعنی که خانه کاخ و بابا پادشاهی ست از آفتاب روی ماه دختران است کاین خانه هر فصلش بهاری بهاری ست هر خانه را بنیان اگر سنگ سیاه است دختر برای...

ادامه شعر
روناک غریب لکی

مزد صبح دم می بارد با تنور خورشید نور از پنجره‌ها مردم روستایی دست در دست خدا ذکر گویند و دعا باغ گل بیدار است غنچه‌ها خندانند قاصدک رقص کنان مژده آورد که هست آخر تابستان هر چه کِشتند بهار داده محصول...

ادامه شعر
پژمان خلیلی

فارغ از هر گفته می خواهم شِنودارت شوم بر تو هَر گویند وُمی تازاند ، بیمار ات شوم مرحبا بر تارکِ ایِوان ِ ویرانت حَزین در خلوص ات مهُر بر اَبواب رویان ات شوم بی تو بودن عاقبت هر لحظه مع...

ادامه شعر
ایمان کاظمی (متخلص به ایمان)

در باورشان دیو خدائی می کرد فرعون پلید خودنمائی می کرد در دهکده ی باور و نیرنگ و دروغ ای کاش فرشته کدخدائی می کرد...

ادامه شعر
علی مزینانی عسکری

پس از روزها و پی در پی از آن روزهای طولانی از آن سرگشتگی تنهایی و رنج فراوانی در آن خاموشی مرگ آفرین دلتنگیِ دلدار حیرانی من و شبهای بس آشفته از کابوس در آمیخته به آهنگ هزار دستان پنهانی نه نامی ، آشن...

ادامه شعر
Dariush Jelini

دوباره یک چمدانم به مقصدی دور و.. نگاه می‌کنم امّا نمی‌رسم هرگز به سوگواریِ من آمده خیابانها به گریه‌های تو در پشتِ این شبِ قرمز بگو که من به کجای ترانه شک کردم که آخرین نفسم بوی رستگاری داد هوای سر...

ادامه شعر
پژمان خلیلی

غم از پشت صداها باز خس خس می کند هردم مرا زآن بتن بی تابی است، پنهان می کند هر دم طواف سنگ، لحدانی است فتوی می کند هردم لباس هر چه زندانی است بر تن میکند هردم زمام جعد انسانی است اِنزاع ...

ادامه شعر
پژمان خلیلی

هنوز هم! کنار کشید _وُ فعل مرده با من است - نگاه نیز قدم کشید _وُ ذهن خفته با من است کمان هم زه کشید _ وُ تیر خسته با من است خمار نیزهُوُ کشید -وُ دلق کهنه با من است بقاء هم زما کشید -و...

ادامه شعر
علی مزینانی عسکری

هنگام کندن قبر آرامتر نمی خواهم همسایه ام آزار ببیند بگذارید او در خواب ناز باشد ومن مانند تمامی شب ها وقتی همه خوابند می خواهم خطی بنویسم... هنگام دفنم شتاب نکنید خوب قدّم را ورانداز کنید نگذارید ...

ادامه شعر
علی ناب

شب سرد وتب و درد و غم مرد بیا تا قصه گویم از سر درد جهان تا در کف نامردمان است ستمها میکند بر مرد، نامرد علی ناب....اراک ...

ادامه شعر
Dariush Jelini

یه جایی آخرِ دنیا هنوزم هوات،سیاره‌ی ما رو گرفته توو دنیای موازی با تو هستم تو و دستات،دنیا رو گرفته یه جایی آخرِ دنیا هنوزم نشون کردی یه سیبو روو درختی هوای گرگ و میش و عطرِ چشمات دلم رو داده دستِ ...

ادامه شعر
کاظم قادری

یاران دلم از فتنه دلدار گرفته است در دیگ‌ دلم غصه وغم بار گرفته است عمری نفسش بودم و اکنون سرپیری با لفظ قلم لهجه انکار گرفته است هر آنچه که من رشتم از اندیشه معقول از چنگ دل خسته به یکبار گرفته...

ادامه شعر
پژمان خلیلی

برخیز بزن حرفی حرفها همه تکراریست بربند بُنِ تازه پوسیده همه پایه پندار نگاهی نو در کهنه نگاه ما یا تیشه به دیده زن آویز نهالی نو هر آمدنم بین، رو رفتن همه بین، آیم در رفتن و آمدها امید رسیدن بین بینا...

ادامه شعر
پژمان خلیلی

محکوم به دردیم و دوا نیست به کام دریوز به نعلیم و روا نیست به گام هرچند شبی مهی به ما می روید مَخمور به خُمریم و جَزا نیست به جام ...

ادامه شعر
روناک غریب لکی

لبریز همزاد بغض من در سینه ام نفس لبریز انتقام در بند و در قفس چون ابر آسمان با هر بهانه‌ای شبنم ز چشم دل ریزد به روی خاک رودی شود عیان جاری‌ ز اشک و خون شب گریه‌های من تا لحظه ی جنون بغض مرا ندید کب...

ادامه شعر
اکرم بهرامچی

و هشت سال ، آسمان سرخ را قلم زدیم و در حضور ِ عشق .........درس صبر را رقم زدیم و هشت سال خون ِ دل ، و هشت سال پر زدن و بعد کنج ِ حاشیه....... سکوت را قدم زدیم مگر نگاه ِ آسمان نگاه آسمان نبود؟؟؟ مگر...

ادامه شعر
پژمان خلیلی

نام شعر: نفرین کالیبر ۲۶ لوله ِباروت پنجاه سانتی سر لوله ی پیشران صدا خفه کن ِ آلومینیومی دوربین دیدِ شش برابر گلوله ایِ کمربند دار برای تو کآفی نیست! من تورا به نفرین خود عزل می کن و نفرین ...

ادامه شعر
محسن جوزچی

امید بودن و هستن نگاه جانگداز آسمان بر سر سراب بغض آتش در سحرگاهان ندای صامت شب گرد بی پروا سکوت پرتو بی رنگ تن لرزان انسانها بهار حسرت از سرمای جان گریان خروش ناگهان قصه های رستم و سهراب سر انجام شب ...

ادامه شعر
پژمان خلیلی

در هر تبسم تو , نیش کژدم است در زلف تو اِعجاب , زهر خیزر است ما گر به هَلاهِل بداده ای چه سود ! در ذات خفُته ای تو خوُی خود سَر است...

ادامه شعر
پژمان خلیلی

گه!! خسته ایم و ُ . تو تکرار می شوی به ما/ درلحظه ایم وُ , تو بی زار می شوی زما/ تو اینطرف بتُ و یک طرف , بتِ دگر در مآنده ایم ُو تو بی عآر می شوی به ما/ ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا