دوباره یک چمدانم به مقصدی دور و..
نگاه میکنم امّا نمیرسم هرگز
به سوگواریِ من آمده خیابانها
به گریههای تو در پشتِ این شبِ قرمز
بگو که من به کجای ترانه شک کردم
که آخرین نفسم بوی رستگاری داد
هوای سرخِ نگاهت مسیرِ من بود و
به عشقِ تو دلِ من گشت کورِ مادرزاد
تمامِ حادثه هارا گذر شدم با تو
که با تو از تهِ این ماجرا به رقص آیم
نگاهِ تندِ گناهی که در سرِ من بود
پریده رنگِ مرا تا به عمقِ فردایم
به آخرین نفسِ زردِ باغمان سوگند
به میهمانیِ چشمانِ بیحصارِ تو
به اشکهای رمیده به روی گونهی من
به آن نگاهِ پُر آشوب و بیقرارِ تو
که من پُر از تبِ عشقم،پُر از شب و عصیان
که بیتو هر نفسم آب و رنگِ خون میخورد
سفر به شب نکن از عمقِ بودنم هرگز
که آخرین شبِ من غوطه در جنون میخورد
نگاهِ گمشده در کوره راهِ بدبختی
به دست های نحیفم دوباره سَر میزد
دوباره یک چمدانم به مقصدی دور و...
دوباره دستِ تو بر من تبِ سفر میزد
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 10
امیر عاجلو 19 خرداد 1400 09:02
.مانا باشید و شاعر
Dariush Jelini 19 خرداد 1400 11:42
سپاس مهربان
شبنم رحمانی 19 خرداد 1400 10:24
درود بر شما . بسیار زیبا و دلنشین
Dariush Jelini 19 خرداد 1400 11:43
بزرگوارید
علی معصومی 20 خرداد 1400 07:37
درود و عرض ادب
ارجمند
◇◇◇◇
مهر اندیشه ات فروزان
و چامه هات لبریز طراوت باد
در سایه لطف یزدان
Dariush Jelini 21 خرداد 1400 12:01
سپاس بیکران
علی مزینانی عسکری 20 خرداد 1400 21:17
سلام و عرض ادب
احسنت
Dariush Jelini 21 خرداد 1400 12:02
ممنونم بزرگوار
مهستا راد 21 خرداد 1400 13:39
با احترام
بسیار زیبا بود
Dariush Jelini 21 خرداد 1400 17:13
سپاسگزارم مهربانو