یا جمع کن آن روسری وا شده ات را یا تاب مده موی هویدا شده ات را

The world ' s name ,will probably change humans' names will ,change ,situations will change Every thing will probably ,change .....Cultures will change But two names , will never change They ...

از شعر بیزارم، از شاعران بیزار از واژه و حرف و دفترچه و خودکار از عرضِ بی عرضِ موهومِ تک‌ بیتی از خواندنِ نثرِ مکروهِ پُر تکرار از شخصیت‌‌سازی در شعرِ نیمایی از فرمِ الفاظِ مصنوعیِ اشعا...

دم غنیمت ، والدین را ، احترام تحت فرمان هر یکی باشی مدام ذکر خالق کن ، پیامی از خدا قدر هر یک را بدانی ای بنام ولی اله بایبوردی 20 / 01 / 1399 ...

مثل یک قوی بی سرانجامم در هیاهوی خلوت دریا هر نسیمی که می وزد در من می رود تا غروب تا رویا من پُرم از پرنده های تنت سرخوشم از نگاه آهوها موج ها انعکاس یاد تو اند در شب بی طلوع جاشوها رفته ام توی ...

نکو نظمی کشیدی ، قالبی را نما با یک غزل شیرین و شیوا که هر کس بشنود تحسین بگوید به احسن ، مرحبایی ،وصف هر جا ولی اله بایبوردی 29 / 10 / 1399 ...

مامان نصرت حرفی بزن قربون آهنگ صدات قربون اون محبت و فدای قربون گفتنات دلتنگ صحبتات منم نصیحت و نوازشات عاشق اون لالائیم تصدق رنگ چشات سر رو پاهات بذارمو نوازشم کنی فقط عطر تنت دور بپیچه یادم بره...

دهه ی فجر انقلاب آمد شب شکسته شد، آفتاب آمد فصل تاریک ظلم پایان یافت موسم خیزش و شتاب آمد *           *           * فصل شور و غرور و همکاری در زمستان، نسیم بیداری اندک اندک شمیم پیروزی همه جا می وزی...

اذانی در دلش گفتو همی کافر مسلمان شد ز اهل دین و ایمانش بر این باور گریزان شد من از اقبال این قبله که سمتت نیست میترسم گناهی از گناهانی که از نام تو آسان شد رضااحمدپور ...

اَسعد الله لَک الحَمد چُو مِی خانه ، نسوخت قُطب َاخَتار!، دلآ سود، چُونی زارنسوخت اِستَطِعطاعُ لَهُ هُو الحَمد ، فَسَکفیکُهما ((آتشی بود در این خانه)) چُو (( کاشانه بسوخت))...

بر زمزمه ام خرید کالایی نیست در محضرما خدمت هرخامی نیست واین قافیه! زین پرده هَجآمی بینی ی! ...

با تو باران میشود احساس باران خورده ام من تو را در خویش تا سرحد باران برده ام دور از تنهایی من در غزل هایم نشو بی تو از هرچیز غیر از روی تو آزرده ام سرزمین قلب من از وسعت عشقت پر است بی تو من عمری...

می شناسد اهل فن معیار را با زبانی آشنایی ، ای رها از همان آغاز خلقت تا به حال قطره دانش ، رو نمایی بینِ ما ولی اله بایبوردی 29 / 10 / 1399 ...

با خلق خدا بساز ،بی ساز نشو ای حاکمِ روزگار ِاندیشه یِ نو خود فرض کنی چو من هم اویی مایی همنوعِ خودی کنی چو یادی ، چه نکو ولی اله بایبوردی 08 / 11 / 1399 ...

آری ، رنج ما میراث نخستین آدمی ست که گناهش ، با "متاسف" گفتنی بخشیده شد ...

برخیز ز خواب کوروش مجال خفتنی نیست ایران بیابان شده حرفا که گفتنی نیست زاینده رود و اَرس خشکیده اند بی نفس باغهای ایران زمین خود رفته اند به حَرَث خاک سرزمینت را بسته اند به توبره پاشو زجا بر خیز...

می چَکد بر در و دیوارِ زمان، سیر صعودت، زین پس که عطا می شود ات بنده بند ی نشوی ، آزادی

( غزل مثنوی ) تا زنده ایم ، درخورِهر نوع اِهانتیم قربانیِ غرور و بُخل و حسادتیم ما شاعریم و با قلم اَندَر عبادتیم ما مُورّخینِ راستینِ ثبتِ صداقتیم اِلهام گیرِ عالمِ اَسرار گشته ایم با حِسِّ...

با دست بازو دلی خوش نیوش اَرکُنی خوش است ایمان تمام دار و ُ بیاموز/[دل گِروُ] شَوی ،خوش است بازار را فروگذار، / رُو / هِجر ِعاشقانه شُو ، تدبیر هر کس و ناکس شدن، چه؟ ، بی اَمان خوش است ! من/ - ناگزیرِ...

ما، با  کسی  رقابت بی جا  نکرده ایم کس را ز درد خویش مداوا نکرده ایم دنبال  نام  و  نان و تظاهر  نبوده ایم خود را ز چشم خلق، تماشا نکرده ایم در  چشم  ما، تمامیِ  عالم  مکرّم اند هرگز نگاه زشت، به زی...