تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
صدیقه جـُر

بگذار خیمه زنم بر روی سینه ات سرم رادرست روی قلبت بگذارم،، عصرها دلتنگی مرا تاحد انفجار میبرد، تُ میدانی دلتنگی چیست؟، گاهی بیا گاهی به کلبه کوچک؟ من سری بزن،، آفتاب بی مهری قلبم را می سوز...

ادامه شعر
جواد  جهانی فرح آبادی

میوه ممنوعه نوبت درست لحظه آخربه ما رسید انسان به عاشقانه ترین ماجرا رسید وقتی درست لحظه آخر رسیده بود در عین یک تعجب سنگین خدا رسید عشقی درون سینه عاشق شکفته بود آدم به یک نتیجه بی انتها رسید وق...

ادامه شعر
رامینا یاراحمدی

اینجا تنگ کوچک است و چشم تو اقیانوس ... کشتی ام در نگاهت غرق خواهد شد...!

ادامه شعر
کرامت یزدانی(اشک)

(۱) موهای تو بلندُ شعرهای من کوتاه! چاره‌ای نیست دست من از این دنیا همیشه کوتاه هست...! (۲) دیگر خسته شده‌ام بیا و بغض مرا تشییع کن در این کوچه بن‌بست...! (۳) بگذار بخوابم در من یک نفر آبستن هزار کا...

ادامه شعر
کیوان هایلی

خسته ام، خسته تر از بغض گلو خفته ی خود خسته ام وای از این اشک روان، دیده ی خود به چه کار است چنین آه به دل، ناله به لب خسته از عشق، امان از دل وامانده ی خود ...

ادامه شعر
داود شمسی

آتش افتاد به جان وبه جهان از پی تو قدحی غرق شرابم که پرم از می تو به سر زلف تو سوگند که در قبله گهت بهر غم ناله کنم همچو نوای نی تو ساده بودست دلم ،باخت بتو قافیه را می رود سوز زمستان به سراغ دی ...

ادامه شعر
کیوان هایلی

آسمان، آبی مشو وقت خزانم آمده دل به یارم دادم و فصل فراقم آمده گیسوانش را بدیدم عِطر خوشبوی تنش تا که بر خود آمدم دیدم زوالم آمده ...

ادامه شعر
حفیظ (بستا) پور حفیظ

مریمانه ۱ سَرِ زیباییِ چشمان تو دعواشده است بین ماه ومن ویک عده اساتید هنر ××××××××× ××××××××× مریمانه ۲ باخود به زیر خاک برم آرزوی وصل درزیر خاک،بی تو چه خاکی بسر کنم...

ادامه شعر
شبنم حکیم هاشمی

تو درد سرخ مرا در غروب می‌فهمی! همیشه حرف دلم را تو خوب می‌فهمی! چقدر حس عجیبی، چه گریه‌ای، دیدی؟ تویی که حال مرا در غروب می‌فهمی! غروب، دختر دریا کنار گوشت گفت: «غبار پنجره‌ها را بروب، می‌فهمی...

ادامه شعر
شیما رحمانی

قدم می زدند در کوچه هایِ دنجِ اشعار، به هنگامه ی همآغوشی انگشت ها؛ "تو را به خاطرِ دوست داشتن، دوست می دارم!"

ادامه شعر
متین  حکیم پور

تو را از دست دادم گرم بودمو نفهمیدم میانِ بغض هایت با غروری سرد خندیدم تنِ تو کشورِ اشغالی دشمن شد و من همان سربازبی غیرت ،ک با دشمن نجنگیدم ...

ادامه شعر
سید هادی  محمدی

دوباره نیمه شب صدایِ مخملِ سگان در آستانه ی جنون استخوان و باور همیشه خیس رفتگانِ تکّه نان برای مُشتی از نگاه حمد و سوره ها چه می‌شود مرا؟ قضای نبش قبر میکنم در این حیات خلوت پر از دهانِ...

ادامه شعر
حفیظ (بستا) پور حفیظ

مریمانه (۳) شب چشمان توست در لحظه ی شکفتن زندگی دردستان سپید سرنوشت ×××××××× مریمانه (۴) دوستت دارم [] آری!گفتنش ساده بود اماانجامش به اندازه ی تمام لحظات دوری ات سخت! ×××××××× مریمانه(۵) تبر شاخه های...

ادامه شعر
فاطمه شایگان

‌حالم شبیه آهنگیست، که بی کس رها شده وبند می زند،بی صدانغمه های شکسته اش را پشت هم نت های مرده اش را نشخوارمی کند وزیر ترین سکوتش را اعدام کلاغ می بارداز ماژور نگاهش واز دست های نشسته اش باران؛ تا...

ادامه شعر
صدیقه جـُر

من اگر پیرم گلم دل نوجوانی میکند،، در میان بوسه هایت، دلربایی رانی میکند،، بوده وهستم مرید سفره ی احسان تو،، من به فرمان دلم دارم خدایی میکنم شانه ای از بهر تکیه،، قلبی بهر وصال نازنین ...

ادامه شعر
کیوان هایلی

این آتش عشق که به جان می دارم یادی ز عزیزیست که در دل دارم از جانب حق روا چو گشت بر دل ما بر تارک دیدگان به چشم انگارم ...

ادامه شعر
سروش اسکندری

عشق یعنی : یک نگاه ... ماندن ؛ در زیر باران ... قدم زدن در جاده های بی انتها ... در کوچه های خلوت و بی صدا ......

ادامه شعر
شیما رحمانی

باردارِ دلتنگی ست؛ ابرِ نگاهِ من چتر از برایِ چه؟! ر‌َه توشه بَردار

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف دروازه بهشت چندان که روی ماه تو امشب منوّر است گویی که چهره تو از آیات محشر  است در بوستان عشق بلندای قامتت از سرو بیش و مایه رشک صنوبر است پر کرده است عطر تو اطراف خانه را جان مست از آ...

ادامه شعر
جواد امیرحسینی

افتاده دگر بار به کویِ تو مسیرم چندی ست به عشقِ تو گرفتار و اسیرم جرم است اگر عاشقی و مرگ سزایش بگذار در آغوش تو ای دوست بمیرم #جواد_امیرحسینی(مهراد) ۱۷ تیر۱۴۰۲ از دوری تو مریض و بیمار شدم م...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا