تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
حسن کریمی

« بیابه خلوت من » بیا بخلوتِ من ، جانِ من ، ز ِمن نهراس بیا که بوی ِ تنت را ، گلُم ، کنم احساس مراست شوکت ِ نادر ، توئی غنائمِ هند بیا به قاب نگاهم ، چو کوهی از الماس به کِبر روی...

ادامه شعر
ایمان کاظمی (متخلص به ایمان)

دود است و آه و ناله از ، قعر زمین تا آسمان حزن است و فریاد گران از قدسیان بر انس و جان می‌جوشد از دشت جنون ، عشق و ارادت لاله‌گون تا پرکشد زین فرش دون تا ماورا در کهکشان هفتاد مرد آهنین ، پولا...

ادامه شعر
سیده مریم جعفری

سِر و سَر... دو طفلش یا دو پیکر یا دو مادر ! کدام از صحنه می جویی، برادر! دو دیگر یا دو همسر یا دو بی سَر! دگر خون شسته ،جان ها را ز پیکر اگر صحنی ،سَری فریاد بسته تو خطی زن، ز دیدار از ...

ادامه شعر
حسن کریمی

«داغِ لب» نگاهم رویِ لبهایش ، نشسته چه داغی برلبانش خیمه بسته به لبخند ملیحش ، بار الها کمر از دین و ایمانم ، شکسته حسن کریمی...

ادامه شعر
سیده مریم جعفری

مولوی مولوی سر سخن گوید ز درس مثنوی مثنوی گوی و گوهر دارد ز نور معنوی خرقه را شوید،طریق نفس می پوید ز جان از کتابی حظ دل بربود تا یک مینوی سیده مریم جعفری نگاشته ی هشتم مهرماه 1395...

ادامه شعر
علی سپهرار

آن شب که خانه سردتر از کوچه مینمود ، این سیر سنگفرشِ تر ز قدمهای پیش و پس : آن پا کشیدنی ، کو بر درختِ کهنۀ سم خورده آشناست ، باعث به دعوت این سینۀ مأذون به باغ شد! نجوای اعتماد و پچ ...

ادامه شعر
حسن کریمی

«قربانی» عیدِقربانست،رُخصت، تاکه قربانت شوم تا که قربانیِ چشمِ ، شوخِ شیطانت شوم همچو اسماعیل ، سر را مینهم در راه تو دوست دارم محرمِ ، اَسرارِ پنهانت شوم حسن کریمی...

ادامه شعر
مرتضی برخورداری

دفتر خاطره از فصل جنون باز شده ست خط اول به غم عشق توآغاز شده ست فصل کوچیدن و دل دادن و دربند فراق بی گمان حُسن تو آیینه ی اعجاز شده است سر به عصیان زدم و مرغ دل افتاد به دام ...

ادامه شعر
علی سپهرار

« کوچه » پریشب بر سر برزن دو ترسا یکی دف زن دگر با صوت گویا مرا گفتند از معنای کوچه که معبر در میان ، دیوارِ حاشا که پیوندِ میانِ کوی با چه ! وصالش : کویچه ، ناید به معنا! بل ای...

ادامه شعر
حسن کریمی

فَتَبارک.!
ه‍یئتِ صورتِ تو ، هیئتِ یک باغِ گلِ صورتیه
لبِ خوشرنگِ تو، بر پهنه این باغ گلِ زینتیه
آنکه زد نقش تو را ، بر سر شوق آمد و، با خود میگفت
فتبارک، چه نمودیم ،چه معجون و ، ع...

ادامه شعر
حسن کریمی

« گلِ من » چه قَدَر ناز و ملوسی، گلِ من شهدی از جنسِ وِنوسی ، گلِ من دیده در کارِ تو باشد ، کافیست نه کناری و ، نه بوسی ، گلِ من حسن کریمی...

ادامه شعر
مهناز نصیرپور

فصل مهر او دلیل شعر و آغازم شده تا همیشه نغمه خوان عشق چشمانش منم مه ناز نصیرپور

ادامه شعر
حسن کریمی

«پایان دنیا » من امشب زخمه اندوه را ، برتار هایِ درهم و پوسیده ، این پیکرِ مطرود می سایم . و رقاصِ زمان ، با ساغری ازخون، بزمم را می آراید...

ادامه شعر
محمدرضا جعفری

...................................................... مُرغی لبِ ساحل با من سرودِ زندگی را خوب می خواند ؛ آری ، لبِ ساحل ! آنجا که آتشگونه ها را می ستاید شب در من چکاوک ها سرآغازِ...

ادامه شعر
حبیب رضایی رازلیقی

( ناز ونیاز ) گیسو به رخ می اَفکنی ، هنگامه برپامیکنی با دلربایی ها چرا ؟ ، در شهر غوغـا میکنی آتش زدی میخانه را ، با چشـمِ فتـّانت چرا؟ مستانِ عاشق پیشه را ، غرقِ تماشا میکنی با خ...

ادامه شعر
احمد خدادادی دهکردی

خوشست نیمه ی شب با تو گفتگو کردن جمال پاک تو در سجده جستجو کردن زدست معصیت روز مغفرت گفتن به آب دیده دل خویش شستشوکردن...

ادامه شعر
حسن کریمی

«باز آمده» باز هم آمده ، تا داغِ دلم تازه شود شهرِ خاموشِ دلم ، باز پُر آوازه شود تا که هر کس نکند ، دعوی فرهاد شدن تیشه را گفت ، که آویزه دروازه شود خسروئی می طلبد، آن ...

ادامه شعر
احمد خدادادی دهکردی

دردم میان سینه نهانست ساقیا ترسم بریزداشکم ورسواکندمرا خواهم میان خلق کنم دردخودعیان کوآن طبیب تاکه مداواکند مرا گفتم روم به خانه ی خمارعاقبت شایدشراب حل معما کند مرا در راه ناصحی بگ...

ادامه شعر
احمد خدادادی دهکردی

خوشست وقت سحر ازرخ تو گل چیدن گلاب روی تو با اشتیاق بوییدن زهر چه مانع وصلست دل رهانیدن جمال پاک تو را با نگاه دل دیذن...

ادامه شعر
معصومه عرفانی

در تاریکی شب هنگامیکه با دردوغم هایم تنها می شوم می بینم که جوانیم از کفم رفت و دیگر حتّی یک لحظه آن بر نمی گردد افسوس میخورم که زندگی من در کنار چه کسی تباه شد و حالا من مانده ام با رگبار...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا