در دل طوفانی مهیب از پنجره ی پاییز رخنه کرده بر تار وپود غزل هایم
تو نیستی خبری نیست شاید از پشت پنجره به تماشا نشسته ای
مرا که قطار فکر های آشفته میزبان سفر هایم شده است
چرا نطق احساس غزلم کو...

بزن نی را توای چوپان که امشب بی قرار، بی قرارم
غروب جمعه و هوایی
بدون عشق، بوی غربت
بوی دوری از خداوند
زمانی متروکه، هوایی بدون اکسیژن عشق
در منتهی الیه تاریخ
تصویری فرسوده از ابدیت خشکیده...

✍????به نام عشق گذری کن به غزل هایم
تو حرف دلم را نخوانده می فهمی
بخوان حدیث مطربی را ومعنی کن
که متهمم نکنند شاعران به نادانی
تو سال هاست که شاه نشین غزلم بودی
نخند دلخوشیم هست این دو ب...

✍????توبگو بهر من غمزده دل تنگ شدی
یا چومن عاشق دیوانه ی پا بست شدی
من همان عاشق ودیوانه ی
زارت هستم
تو به اندازه ی من ملتهب درد شدی
وقتی از جام دوچشم تو قدح می چینم
توهم آشفته ی آ...

من هستم آن دُردانه ی، زیبا و بابایی
دورم من از بابا و آن ایام رویایی
جایی که باید با عروسک ها سخن گویم
مهمان داری میکنم در کنج ویرانی
دوراز پدر در دامن ظلم و پریشانی
موی سفیدم را ببین ...