بسمه تعالی



مثل طاووسی که می بالد به بال خویشتن

زیر پایت را نبینی از جمــــال خویشتن



قرص کامل چون شدی خود را نخور، خورشید باش

تا به دور خود نگــــــــــــــردی در زوال خویشتن

...

بسمه تعالی



نیست چون در خلوت شب ها حجابی در میان

می نهم از جام لب هایت شـــــــرابی در میان



بس که می چرخانی آن موی کمر را تا سحر

موج گیسوی تــو دارد پیچ و تابی در میان...

بسمه تعالی



می گریزد پخته از دست تمنّاهای خام

استخوان سخت باشد بهتر از مغز حرام



کینه تا باقی ست ، دل روشن نمی گردد به مهر

خانه را تاریک می سازد چـــــراغ پشت بـــــام



م...

بسمه تعالی


سایه را روشن نمی سازد فروغ آفتاب

آسمانی می کند آیینه ها را ماهتاب



سرسری نگذر تو از آب روان زندگــــــــــی

می رود در ریشه ی گل می شود روزی گلاب



فکر اندک ...

بسمه تعالی



چون صدف درسینه یک دل مثل گوهر داشتم

روزی ام خون بود امّا غصّه کمتر داشتم



تیر احساسم از آن آیینه رو آمد به سنگ

خام بودم چون از او امّید دیگر داشتم


بی...