این روزها
شهر من شهر سربداران است
فریاد حیدر حیدر
حنجره های متورم
مشت های گره کرده
چشمان گریان
و پیکر خونین یک مرد
مردی از تبار غیرتمندان
سبزوار را به قیام خواند
این بار در برابر او
ایلچی مغول نبود
او را یک جوان نادان کشت
از همین شهر
مست و مقهور دشنه ی خویش
نه او جوان نبود
رفیقش هم نبود
آن دو از پشت خنجر زدند
و قلب یک جوانمرد را شکافتند
در آن لحظه همه ناظر بودند
اگر دوربین ها نبودند
شاید این کشته شهید نبود!
باورش هم سخت است
این زمان
در هیاهوی زن، زندگی، آزادی
مردی برای یک دختر جان می دهد
آن هم وقتی موی دختر بهانه است
کدام قلندر هو می زند
کدام جوانمرد بیدار است
ولی او بود
با شعار مرد، غیرت، آبادی
مردی از طایفه ی الداغی
جایی که محمود کلیدر خرابش کرد
اما حمید الداغی آبرویش داد
آی ننه گل ممد!
امروز شهر ما شهر رضاست
دنیا مبهوت حمیدرضاست
پس بخوان
« وصف شما د ایرونه
عکس شما د تهرونه»
آی ننه گل حمید من
آخ ننه گل حمید من ...
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 20 اردیبهشت 1402 23:01
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
محمد مولوی 21 اردیبهشت 1402 01:02
درود
بهاالدین داودپور 21 اردیبهشت 1402 09:20
درودشاعرگرامی واستادعزیز سپاس از اثرزییایتان