هنوز از نامَت زخم میخورم
نامَت هنوز
پنهانِ شوم مرا
میگدازد
نامَت
سایهی شکاریست
که به ظلمت
آشکارترست وُ پرندهتر
نامَت
در عمر من
لانه دارد
تمامِ تو نام است
ای نامِ نامِ نامْ
ای به غایتْ نامْ
نام تو جبر تصحیحهاست
نام تو تجلی بدن مادر است
ای وسوسهی گرامی!
ای تنها عابر تاریخ!
ای عصارهی همهی عصرها!
تو بر تارک لبهایی که دوست میدارم نشستهای
در جعبهی کدام هدیه
بر بلندای کدام مرگ
بوسه میشوی به من؟
_______________
#احمد_آذرکمان
فشافویه
هشتم خرداد یکهزار چهارصد و یک
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 09 خرداد 1401 10:25
.مانا باشید و شاعر