خدایا درد من دانی شب و روزم شده یکسان
چه سازم با غم هستی که کرده باغ دل ویران
درخت سبز عمرم شد در ایام جوانی خم
به پیری سرد شد جانم ولی دل نگسلد پیمان
عدویم گر روا دارد ستم بس بی کران برمن
چنان تاثیر مگذارد ،زجور دوستم نالان
دل صافم چنان آلود مسلم های قلابی!
زچشم افتاد انوار مسلمانی شدم حیران
چه گویم از ریای مرد و زن های مزوّر من
که در خان دل ایمان پدید آورد صد طوفان
در این ملکی که صدها تن فدای خاک ایران شد
فروغ دین چرا کردند یک عده به جان نیران
"غریب" م نوحه از حال پریشانم نمی خوانم
تصور می کنم من هم چو پاکان گشته ام قربان
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 5
امیر عاجلو 30 خرداد 1399 09:25
.مانا باشید و شاعر
ولی اله بایبوردی 30 خرداد 1399 09:37
سلام و درودها
جناب استاد یوسفی ارجمند
یاد آور بیتی از سنایی :
به مار ماهی مانی نه این تمام و نه آن
منافقی چه کنی مار باش یا ماهی
امان از دست دوستان ریایی....
افراد هزار رنگ ، هر لحظه روش عوض می کنند ...
دستمریزاد
مفرد طنز تقدیمی برای چنین افرادی :
نانت به روغن افتاد از بس که چاپلوسی
دستمال کش نبودی این یک اضافه بنمای
ولی اله بایبوردی
منصور آفرید 30 خرداد 1399 11:52
سلام استاد یوسفی عزیز بسیار عالی .
فردین صمدی 30 خرداد 1399 12:14
درود بسیار با احساس و زیبا
شبنم معتمدی 30 خرداد 1399 21:18
قلمتان نویسا