ای پهنه ی شگفت زمین، ای نگین فارس
ای خاستگاه کشور جنگاوران پارس
ای دشت سبز مرودشت،ای زادگاه شیر
چون سنگواره ی کهنی بر صخره های پیر
برخاک تو نهاده قدم شاهان پارس و ماد
گم گشته رد پایشان در آفتاب و باد
پژواک گامهای خشایار و داریوش
بر بام قله های بلند تو شد خموش
بر قله های سرکش و سخت سه گنبدان
اسرارشان به دخمه ی تاریک شد نهان
از دستبرد باد خزان و شب نبرد
حتی نمانده از تنشان استخوان سرد
تاریخ خفته است در آغوش خاک تو
نیلوفران نشسته بر دامان پاک تو
بر خاک توست قصر شکوهمند تختگاه
مهراوه ها و چهار چلیپای پادشاه
استخر و تختگاه و ستونهای راستین
آن سر ستون شیر که افتاده بر زمین
ای بارگاه کعبه ی زرتشت و کوه مهر
ای تکیه گاه دخمه ی افراشته بر سپهر
جغرافیای میهنی از عهد باستان
فردوسی از ستخر تو بنوشته داستان
بر دخمه های ساکتت در دشت پارسه
تاریخ پارس خفته در آغوش هندسه
آتش سرای سنگی ات دیریست شده خموش
در شاهراه جاده ی شاهی به سوی شوش
تائیس در گذر ز تو مشعل به دست گشت
زد آتشی به قصر که ز آن شعله سوخت دشت
آن بارگاه هخامنشیان ، صدستون ، تچر
تالار بار عام ، هدیش ، آن کوشکهای زر
تندیسها و پرده سراهای زر نگار
خاکستر و غبار شدند در چرخ روزگار
آن شب سکوت شام تو را پیکارها شکست
زان پس شکوه پارس در ایران ز هم گسست
مردان تو گذشته زجان در غروب مرگ
گلهای شاخسار تنشان گشته برگ برگ
بادا درود بر تو و این خاک تابناک
ای زادگاه و معدن اندیشه های پاک
فرهنگ قوم پارسی،اندیشه های نیک
گفتار نیک ، راستی، با پیشه های نیک
بر کوه و خاک دشت تو گوهر فشان شده
تاریخ پر شکوه وطن بر آن نشان شده
گر هر قدم ز خاک تو بشکافد از درون
ریزد به دشت پیکر و سرهای لاله گون
ای خاک سرد و تیره ی تاریخ این دیار
ای شهسوار سنگی و تنها درون غار
بر گنجهای در زمین پنهان به دشت وکوه
شو پاسبان که ماند این تاریخ باشکوه
از مجموعه اشعار پژواک فریاد
دفتر اساطیر
سروده شده در 401/3/15
پی نوشت:
قلعهی اِستخر از نامدارترین دژهای سرزمین پارس است که در میان دو قلعهی شکسته و اِشکَنوان در سمت شمال باختری شهرستان مَرودَشت به گونهی جدا افتاده از کوه و در میان دشت باروَر (:حاصلخیز) میان دو کوه ایوب در جنوب و کوه دژنِبِشت در شمال سر براَفراشته است که در دوران گذشته به آن سه گُنبدان گفته شده است.
ویرانههای قلعهی تاریخی و اسطورهای اِستخر بر فراز کوهی در شهرستان مَرودَشت، هنوز هم خودنمایی میکند. دژ سِتَبر سرزمین پارس با وجود بیمهری و نامهربانیهایی که بر آن گذشته، ولی همچنان استوار و پایدار ایستاده و از تاریخی دیرپا و کهن، سخنها دارد و باید به آن گوش جان سپُرد
فردوسی بزرگ نیز چنین میسراید:
کنام دلیران ایران زمین / گُل است و سپید و سِتَخر گُزین
و در شعری دیگر میفرماید :
و در جایی دیگر ستخر گزین / نشستنگه شاه ایرانزمین
و از همینروی، واقعیتها، سبب نامگذاری آن، به اَنگیزهی شهر تاریخی و گسترده استخر، آن را قلعه استخر نامیدهاند.
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 21 خرداد 1401 11:54
درود بر شما