بنام خدا
خاطره ای به قدمت دوران کودکی!
یادش بخیر!
"عمو زنجیر باف...بله..."
آرزومان این بود که عمو، زنجیرمان را بافته باشد و پشت کوه انداخته باشد...
حالا که از کوه بالا رفتیم و پشت کوه را می نگریم ، می بینیم واقعیت دارد، عمو زنجیرهایمان را بافته است!
و چه زنجیرهایی!
زنجیر هایی که ما را در خود اسیر کرده اند...
زنجیر هایی نه از آهن و فولاد ؛ که از جنس کینه،حسد،دروغ،حیله و فریب و....
زنجیرهایی بی شمار!
ای کاش عمویی هم بود زنجیرهای عمو زنجیر باف را پاره می کرد...
ای کاش.........