بنام خدا
مشهد امروز پر از عطر خوش باران است
آسمان سرزده، بر روی زمین مهمان است
جبرئیل آمده در پیش کبوترها ، باز
صحبت از بخشش و لطف و کرم سلطان است
حضرتش پشت و پناه است برای مردم
او پناه همه ی مملکت ایران است
دین من پنجره فولاد تو بودست فقط
گنبد زرد شما آیه ای از قرآن است
یک شبه راه هزاران شبه را طی کردیم
با تو عارف شدن یک شبه هم آسان است
با تو آزاد ترین کفتر این دنیایم
بی تو اما دلِ من ، در وسط زندان است
وای بر شعر؛ اگر خرج کسی جز تو شود
شعر در وصف کسی غیر شما بی جان است
شعر من ارگ قشنگی شده اما آقا !
بی تو این ارگ که من ساخته ام ویران است
آخرین بیت چه سخت است برایم آقا
بازگشت از حرمت سخت ترین پایان است
...................
علی رفیعی
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 16
امیر عاجلو 31 خرداد 1400 15:09
سلام ودرود
علی رفیعی 12 تیر 1400 13:25
کیوان هایلی 01 تیر 1400 08:39
درودها بر شما جناب رفیعی بزرگوار و عزیز
بسیار زیبا و دلنشین سرودید
قلمتان استوار
علی رفیعی 12 تیر 1400 13:25
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 01 تیر 1400 09:18
ســــــــــــــــــــــــــــلام ........حضرت دوست ..ماجور باشید
قلمتان نویسا
علی رفیعی 12 تیر 1400 13:27
کاویان هایل مقدم 02 تیر 1400 00:10
جشن میلاد خسرو طوس گوارایتان در این بزم شعر
علی رفیعی 12 تیر 1400 13:27
محمد خوش بین 02 تیر 1400 10:36
سلام و درودها بزرگواار
التماس دعا
علی رفیعی 12 تیر 1400 13:27
محمد علی رضا پور 02 تیر 1400 11:32
سلام و درود
اجرتان با امام رضا،
بزرگوار!
دیگر جواب نمی دهید؟!
علی رفیعی 12 تیر 1400 13:26
سلام
درخدمتم بزرگوار
محمد علی رضا پور 02 تیر 1400 11:32
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و درود
فرهیخته ی گرانقدر،
لطفاً در صورتی که شعر پیشرو و مکتب ادبی نورگرایی را، می پسندید و آن را شایان گسترش می دانید،
با سرایش و نگارش در آن و یا هرطور که شایسته می دانید، در پربارتر شدن این شیوه و مکتب بومی ارجمند، مددکار باشید!
(توضیحات و نمونه های بیش تر در نوشته ها و سروده های بنده، قابل جستجوست)
نمونه هایی از شعر پیشرو در مکتب نورگرایی
1. در گونه ی سه گانی:
پشت آسمانخراش های انتهای شهر/
آنچه دلگشای هر سواره و پیاده ای ست/
کشتزار باصفای ساده ای ست.//
2. در گونه ی سروش:
والقرآن الحکیم/
بارش نور از هوای کریم/
پای رستاق و قلب پایتخت، مقیم/
در گلاب شهود.//
3- در گونه ی سه گلشن:
“آیینِ مهر از گلشن آموزیم!
جان را بیافروزیم!”
باید بپرسی حال شیدای غزل ها را
باید بدانی در مسائل، راه حل ها را
بی عشق ماندن، کار این دل های نازک نیست
زیرک نمی پرسد دوباره مُستدل ها را
با چتربازان، دوست دارم هم سفر باشم
تا بنگرم با چشم عاشق هم غزل ها را
تالاب ها از رقص باران، عکس می گیرند
نیلوفر آبی، غزلپرداز
در خاطر من ثبت رسمی کن محل ها را
بوسیدن چشمان عاشق، رسم خوبی بود
خود جمع می کرد از قبیله، مُبتذل ها را
این برج ها، معراجِ نادانیِّ فرعون اند
آخر! کلانشهرِ گُسَل! بشنو مَثَل ها را
“وقتی بَدَل ها را به دل، آرایه می سازی
عکس العمل ها را چرا محکوم می سازی؟!
حیف است اگر شعرِ تماشا را نپردازی.”
محمدعلی_رضاپور(مهدی)
علی رفیعی 12 تیر 1400 13:26
ترانه هموطن 12 تیر 1400 13:05
التماس دعا
علی رفیعی 12 تیر 1400 13:26